2733
2734
سلام

اوایل ازدواج که شوشو خوب بود و مادر پدرم را خوب نمیشناخت و خوب بود
ولی مشکلی که بود این بود که مادر و پدرم خیلی با هم دعوا و بحث میکنند مامانم هم اصلا اهل تعریف از بچه هاش نیست و هی جلو عروس و داماد و مادر شوهر من فقط کوچیک میکنه و تحقیر گاهی وقتا هم خوبه و یا اینکه هیچی نمیگه
سالهای ساله که شوهرم اصلا به خانواده ام توجهی نداره یعنی نه اینکه توجه نداشته باشه مثلا میره دنبالشون کاری بخوام براشون میکنه منت هم نمیگذاره
اما خونه ما که میاد(خونه مامان و بابام )خیلی حرف نمیزنه سلام خداحافظ و اگر کسی هم باهاش حرف بزنه به زور جوابشون را میده انگار مجبورش کردن
و یا وقتی اونه میان خونه ما
با وجود اینکه تمام وسائل رفاه را براش فراهم کردن همش فکر میکنه زیر بار منته و چون آدم پولداری نبوده از ترس اینکه ممکنه یک روز یکی سرش منت بگذاره که هیچوقت هیچکس منت نگذاشته بعضی وقتا یه تشکر خشک و خالی هم نمیکنه و به زور من صد بار باید جلو مامان و بابام بگم بابام اینو خریده ها تا بگه دستتون درد نکنه
ولی من شاید چند بار گفتم که چرا اینطوری میکنی بعد میبینم واسه هر سوالی تو هر زمینه ای یه توضیحی میده و یه جوری کارش را توجیه میکنه که هر کی ندونه فکر میکنه پیغمبره

هر بار هم تهدیدش کردم و گفتم خوشت میاد منم مثل خودت با مامانت اینا رفتار کنم؟
ولی بازم مثل این آدمای ساده هر دفعه اومدن کم نگذاشتم و باهخاشون بودم
امروز که اومده بودن خونه ما مامانش و باباش و خواهرش من یک دقیقه اومدم نشستم پای کامپیوتر تا ایمیلام و ... را چک کنم اولا زود خواهرش را میاره میشونه پای کامپیوتر تا بازی کنه خواهرش یک دقیقه رفت حالا هر دفعه که میاد من چیزی نمیگمها تا الان هم نشده بود برم پای کامپیوتر وقتی اینها میان
رفتم
هی شوهرم اومد هی گفت بیا زشته بیا زشته حالا من که قصد تلافی نداشتم
ولی ناگهانی از دهنم دراومد و به شوهرم گفتم مگه وقتی مامنم اینا میان یا تو میری همش تو اتاق نیستی پای کامپیوتر
اونم گفت پس تو داری تلافی میکنی؟؟
من گفتم اگر میخواستم تلافی کنم ما الان هفت ساله داریم زندگی میکنیم از خیلی وقت پیش این کار را میکردم
کارم تموم شد رفتم
گفتم چیزی که میخواستی پیدا کردی گفت نه دیگه واسه مامانم میخواستم اینا هم دیگه میخوان برن شما برو اینترنتتت را کار کن جلو مامانش اینا
منم با پررویی رفتم پای اینترنت دوباره(پیش خودم گفتم من که قصدی نداشتم و از وقتی اینا اومدن پیششونم حالا که به خاطر یک رب بیست دقیقه اینجوری میکنه منم دائم میرم)
ولی پنج دقیقه بعد اومدم اما خودمو مشغول ظرف جمع کردن کردم تو آشپزخونه(اپنه)
بعد دیدم رفتن و خداحافظی کردن
میدونید شاید پای اینترنت رفتن من مادر پدرش را اونقدری ناراحت نکنه که ایشون را
بدتر با اون حرفی که جلو مادرو پدرش زد انداخت تو ذهنشون
این بار اولش نیست یادمه سر دوربین که ما نداشتیم با دوربین مادرش اینا عکس مینداختیم اونا هم حرفی نداشتن تا یه بار جلو مادرش اینا با مهربونی گفتم همه این عکسا را الان میریزی رو لپ تاپت اونم بلند گفت میترسی پاکش کنن
جلو مادرش اینا
بدتر میندازه تو ذهنشون دیگه
منم دیگه با دوربینشون عکس نگرفتم و اگر از بچه ها هم عکس گرفتن باز هم ازشون نگرفتم تا یه دوربین بخریم
دیوونه ام کرده
الانم قهر کرده نشسته داره من و تو میبینه
منم باهاش حرف نمیزنم
شما بودید چیکار میکردید؟؟
در آن سرای که زن نیست انس و شفقت نیست /در آن وجود که دل مرد مرده است روان
عوض گله نداره...................
بذار قهر کنه تا بفمه رفتار خودش با پدر و مادرتون درست نیست
منم دقیقا همین مشکلو دارم
ولی هر موقع میرم خونه مادر شوهرم اینقدر میگمو میخندم که آخر شب واقعا از خودم بدم میاد چون از مادر شوهر دل خوشی ندارم ولی ظاهر سازی میکنم.............

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2731
سلام
منم با شوهرم همین مشگل را دارم اما مال من خیلی بدتره
شوهرم آدمه بی احساسی هست واصلا خانواده من را از خودش نمی داند و همش فکر می کنه که اون ها دارند توی زندگی ما دخالت می کنند مخصوصا مادرم .الان پدرم برای فیزیوتراپی در یه کلینیک بستری هستند و شوهرم حتی 1 بار هم به دیدنش نمیره 1 ماهه که خونه پدر و مادرم نیامده
میدانید من معتقدم که تربیت غلط خانواده شوهر همیشه باعث این رفتار ها هست و ماهمیشه سره این موضوع با هم دعوا داریم
آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد
2738
شوهر منم دوس نداره خونه مامانمینا بیاد البته حق داره چون مامانم باهاش رفتار بدی داره و سر عروسی و جهیزیه خیلی باهاش دعوا کرد تا جایی که دو درشون اومد دادو بیداد کرد...ولی خود شوشو هم مقصره خونه خودشون همش شوخی میکنه میگه میخنده خونه مامانمینا که میاد مثل بت میشینه حرف نمیزنه ..مامانمم میگه این چشه..شانسه مائه!! فلانه بیساره..به شوشو که میگم میگه من ازشون بدم میاد..یادت رفته چه بلاهایی سر ما اوردن ؟ حالا میگم بگذر بزار ازین به بعد خوب باشیم بهونه دست اینا نده..مامانمم خیلی حساسه انگار منتظره شوشوم یه کار کنه این دعوا راه بندازه...اسیرم از دست اینا..ولی خداییش بشتر مامانمینا مقصرن.

اینستاگرام پسر خوشتیپ من https://instagram.com/ermiairandoost

شوهر من هم این جوری وقتی میریم خونه مامانم اینا خیلی کم صحبت می کنه وقتی هم بهش می گم می گه اخه چی بگم ولی وقتی خونه مامانش اینا هستیم بس که حرف می زنه من خسته میشم ولی خود من وقتی می رم خونه مادر شوهرم اینا وتنها باشن من هم ساکت می شینم وحرف نمی زنم اخه حرفی خاصی ندارم باهشون بزنم اگه چیزی پرسیدن جوابشون رو می دم وگرنه ساکت می شینم ویا خودم مشغول می کنم
منم تقریبا شوهرم اینطوریه ولی خیلی کمتر
وقتی فکر میکنم میبینم شایدم حق داره چون به هرحال همه تو خونه پدریشون خیلی راحتترن تا خونه پدرشوهر یا پدر زن
ولی قهر کردن راه حلش نیست سعی کن با هم منطقی صحبت کنید و حرفای دلت و انتظاراتت رو بهش بگو
CafeMom Tickers پسر گلم 92/10/5 به دنیا آمد. خدایا شکرت
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز