2737
2734
عنوان

شعر های زیبا

1465 بازدید | 12 پست
بیا گناه ندارد به هم نگاه کنیم
و تازه داشته باشد بیا گناه کنیم

نگاه و بوسه و لبخند اگر گناه بوَد
بیا که نامه اعمال خود سیاه کنیم

بیا به نیم نگاهی و خنده ای و لبی
تمام آخرت خویش را تباه کنیم

به شور و شادی و شوق و شراره تن بدهیم
و بار کوه غم از شور عشق کاه کنیم

و زنده زنده در آغوش هم کباب شویم
و خنده، ...به فرهنگ مرده خواه کنیم

گناه ، نقطه آغاز عاشقی است، بیا
که شاید از سر این نقطه عزم راه کنیم

بیا بساط قرار و گل و محبت را
دوباره دست به هم داده، روبراه کنیم

اگربه خاطر هم عاشقانه بر خیزیم
نمی رسیم به جایی که اشتباه کنیم

برای سرخوشی لحظه هات هم که شده
بیا گناه ندارد به هم نگاه کنیم

**********************************************************
مرا بازیچه‌ خود ساخت چون موسا که دریا را
فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسا را

نسیم مست وقتی بوی گل می‌داد حس کردم
که این دیوانه پرپر می‌کند یک روز گل‌ها را

خیانت قصه‌ی تلخی است اما از که می‌نالم؟
خودم پرورده بودم در حواریون یهودا را

خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست
چه آسان ننگ می‌خوانند نیرنگ زلیخا را

کسی را تاب دیدار سرِ زلف پریشان نیست
چرا آشفته می‌خواهی خدایا خاطر ما را

نمی‌دانم چه افسونی گریبان‌گیر مجنون است
که وحشی می‌کند چشمانش‌آهوهای صحرا را

چه خواهد کرد با ما عشق؟ پرسیدیم و خندیدی
فقط با پاسخت پیچیده‌تر کردی معما را

*********************************************************

کوک کن ساعتِ خویش !
اعتباری به خروسِ سحری ، نیست دگر
دیر خوابیده و برخاسـتنـش دشـوار است
کوک کن ساعتِ خویش !
که مـؤذّن ، شبِ پیـش
دسته گل داده به آب
و در آغوش سحر رفته به خواب ...
کوک کن ساعتِ خویش !
شاطری نیست در این شهرِ بزرگ
که سحر برخیزد
شاطران با مددِ آهن و جوشِ شیرین
دیر برمی خیزند
کوک کن ساعتِ خویش !
که سحر گاه کسی
بقچه در زیر بغل ، راهیِ حمّامی نیست
که تو از لِخ لِخِ دمپایی و تک سرفه ی او برخیزی
کوک کن ساعتِ خویش !
رفتگر مُرده و این کوچه دگر
خالی از خِش خِشِ جارویِ شبِ رفتگر است
کوک کن ساعتِ خویش !
ماکیان ها همه مستِ خوابند
شهر هم . . .
خوابِ اینترنتیِ عصرِ اتم می بیند
کوک کن ساعتِ خویش !
که در این شهر ، دگر مستی نیست
که تو وقتِ سحر ، آنگاه که از میکده برمی گردد
از صدای سخن و زمزمه ی زیرِ لبش برخیزی
کوک کن ساعتِ خویش !
اعتباری به خروسِ سحری نیست دگر ،
و در این شهر سحرخیزی نیست
و سـحر نـزدیک است .....
http://miladfarhadi.blogsky.com/

خیلی قشنگ بودند.ممنوننننن.
تو آمدی و خدا خواست پسرم باشی،
وبهترین غزلِ توی دفترم باشی،
تو آمدی وخدا خواست از همان اول،
تمامِ دلخوشی روزِ آخرم باشی،

تمامِ زندگی من و همنفسم 7 آبان 92 چشممون و روشن کرد، خدایا شکرتتتتت
قسمت این بود که من با تو معاصر باشم
تا در این قصه ی پر حادثه حاضر باشم

حکم پیشانی ام این بود که تو گم شوی و
من به دنبال تو یک عمر مسافر باشم

تو پری باشی و تا آنسوی دریا بروی
من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم

قسمت این بود ، چرا از تو شکایت بکنم ؟!
یا در این قصه به دنبال مقصر باشم ؟

شاید اینگونه خدا خواست مرا زجر دهد
تا برازنده ی اسم خوش شاعر باشم

شاید ابلیس تو را شیطنت آموخت که من
در پس پرده ی ایمان به تو کافر باشم

دردم این است که باید پس از این قسمتها
سالها منتظر قسمت آخر باشم !!

تو آمدی و خدا خواست پسرم باشی،
وبهترین غزلِ توی دفترم باشی،
تو آمدی وخدا خواست از همان اول،
تمامِ دلخوشی روزِ آخرم باشی،

تمامِ زندگی من و همنفسم 7 آبان 92 چشممون و روشن کرد، خدایا شکرتتتتت
ببین نظرات اینجا خیلی خوبه ها ولی تهش ادم نیاز داره یه ادم متخصص بهش بگه چیکار کنه. من خودم هربار مساله اینجوری برام پیش میاد میرم سراغ دکترساینا. بیا اینم لینکش بعد تازه خیالمم راحته که اگر مشکلم حل نشه پولمو کامل برمیگردونن.



2728
تو همونی......


تو همونی که دلم یه عمری آرزوشو داشت................

همونی که غیر اون هیچ کسی رو قبول نداشت.................



تو همونی که برام قشنگ ترین بهونه بود.............

همونی که بهترین لحظه ی عاشقونه بود...............



تو همونی که چشام سراغ اشکاشو گرفت...............

اون که حتی شبای فاصله دستاشو گرفت...............



تو همونی که می گفتم مال من میشه یه روز..............

اون که از خاطر من نرفته یک لحظه هنوز...............



تو همونی که می خواستم باهاش عاشقی کنم..........

از خودم، از خودمون یه روز باهاش حرف بزنم...........



تو همونی که دلم همش به اون فکر می کنه..........

هیچ کسی و هیچ چیزی عشقشو کم نمی کنه...............



تو همونی که هنوز با خاطره ش جون می گیرم...........

تو همونی که هنوز برای چشماش می میرم...............



تو همونی که قرار نبود بدون ما بره..........

تو همونی که نگفت از ما یه روزی می گذره...............
پنجره ی احساس من ، رو به نگاهت بازِ باز
این واژه ی تن خسته را ، با بارش مِهرت بساز

پنجره ی احساس من ، تا مشرق چشمان تو
با عشق تو کرده وضو ، رو به طلوعت در نماز

چشم و دل این پنجره ، بر دشت احساست اسیر
خو کرده با جادوی تو ، بر سِحر تو دارد نیاز

دستی بکش بر پنجره ، وا کن به روی روشنی
غرق طرب کن دیده ام ، بر باد ده این سرّ و راز

آن تار ناکوک دلم ، این شـام و اوج بی کســی
با ضـرب انگشتـان خود ، آهنگ عشقـم را بساز

مســت و خرامان در گـذر ، از سـاحل امن دلــم
جان و دلم طوفان زده ، زان عشوه وافسون وناز

شطرنج عشقم پُر رقیب ، جانت ولی خالی ز من
نرد وفـایت را صنـم ، بر شـاه حرمــانم نبــاز
درد دلامو نازنین ، فقط یه کم حوصله کن

عزیز دل یه چاره ای ، برای این فاصله کن

حالا که بی تاب توأم ، دوباره آتیشم نزن

طعنه نزن به گریه هام ، این دل و از ریشه نکن

با چه زبونی درد مو ، تو دنیا فریاد بزنم ؟

قصّ? بی وفاییت و کجا برم داد بزنم ؟

به گریه های من نخند ، بدجوری داغونه دلم

مونده تو فصل بی کسی ، خراب و ویرونه دلم

نذار که نفرینت کنم ، خدا صدامو می شنوه

اون که تو اوج بی کسی ، درد دلامو می شنوه

نذار صدای گریه هام ، بره تا اوج آسمون

طعنه نزن به بی کسیم ، عزیز دل بمون ، بمون
2738
سه نقطه های تو گاهی هزار واژه ومن

هنوز در تب یک نقطه از لبت بی تاب




همیشه معنی صد اضطراب ... من، بی تو

همیشه دیدن بی پرده ی شما در خواب




چه عاشقانه ی پوچی! تو خوب می دانی

میان این همه رویا ، فقط تویی کمیاب




و من چه خسته تو را چون سراب می جویم

چه فصل خالی و تلخی ست سهم من زین خواب!

...







کجاست آنکه ز من آتشی بگیراند

بسازد از تن من قطعه قطعه های مذاب



و یا حضور تو را قصّه قصّه ، فصل به فصل...

بخواند از تو غزل های نابِ بی پایاب


...


خدا کند که غزلهای آخرم باشد

خدا کند که شوم در غمت خراب،خراب



چه روزگار غریبی ست نازنین، آری

نه حرف مانده برایم ، نه عشق های مجاب



بیا... تمام کن این انتظار را در من

بدون شرح و سه نقطه ... پر از حکایت ناب

...






یکی نبود و یکی بود و او نبود ... و من

هنوز در تب یک نقطه از لبت بی تاب
پرواز در هوای خیال تو دیدنی ست

حرفی بزن که موج صدایت شنیدنی ست


شعر زلال جوشش احساس های من

از موج دلنشین کلام تو چیدنی ست


یک قطره عشق کنج دلم را گرفته است

این قطره هم به شوق نگاهت چکیدنی ست


خم شد- شکست پشت دل نازکم ولی

بار غمت ـ عزیز تر از جان ـ کشیدنی ست


من در فضای خلوت تو خیمه می زنم

طعم صدای خلوت پاکت چشیدنی ست


تا اوج ، راهی ام به تماشای من بیا

با بالهای عشق تو پرواز دیدنی ست
دوباره باز خواهم گشت

نمی دانم چه هنگام?از کدامین راه

ولی یکبار دیگر باز خواهم گشت

و چشمان تو را با نور خواهم شست

به دیوار حریم عشق یکبار دگر?من تکیه خواهم کرد

رسوم عشق ورزی را دوباره زنده خواهم کرد

به نام عشق و زیبایی?دوباره خطبه خواهم خواند
ریحون عزیز ممنون از تاپیک خوبی که زدی فقط امیدوارم تاپیکت رو رها نکنی که بره پایین و از دست بره چون جای همچین تاپیکی توی سایت خالی هست.قبلا تاپیک همنوای قلبم بود که واقعا پربار و زیبا بود فکر کنم حذف شد.از دوستایی که اونجا فعال بودن کاش بیان اینجا دوباره شعراشون رو بزارن چون خیلی حییییییففففف بود
خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند و دست منبسط نور روی شانه آنهاست .........نه وصل ممکن نیست ........... همیشه فاصله ای هست ................. و عشق صدای فاصله هاست صدای فاصله هایی که غرق ابهامند ........... نه ......... صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیزند ........ و با شنیدن یک هیچ میشوند کدر .................... همیشه عاشق تنهاست ............... و دست عاشق در دست ترد ثانیه هاست ..........
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز