سلام مامانای خوب
من یه مامان خسته از مادری ام که گفتم بیام تجربیات مادریمون رو باهم در میون بذاریم، بیشتر از میخوام راجع به مدیریت خانه و بچه داری حرف بزنیم و بگیم چجوری وقت برای خودمون خالی کنیم تا به کارهامون بتونیم برسیم و از وقتمون بهتر استفاده کنیم، خودم شروع میکنم و هر تجربه ای کسب کردم میگم اگر کسی بود و تجربه ای داشت ممنون میشم بگه
روانشناسی صوتی دانلود کنید موقع انجام کارهای خونه با هنسفری گوش کنید
خیییلی سخته منم خیلی وقت کم میارم.البته میدونم اگه گوشی نبود به همه کارام بموقع میرسیدم
خوشحال میشم تجربیاتت رو بدونم
من ک خسته ام.خیییییلی. با سه تا بچه،ک دو تاشون دوقلو هستن و پنجاه روزشونه.
دیگه از زندگی هیچی نمیفهمم.
من از وقتی مادر شدم زیاد وقتی برای خودم ندارم،مخصوصا از بعد زایمان دومم که حدود دوماه و نیم میگذره تقریبا هیچگونه وقت آزادی برای خودم ندارم، اگر بخوام کاری که مربوط به بچه داری نیست انجام بدم باید لابه لای مراقبت از بچه ها انجام بدم نمیتونم منتظر بشم هردوشون بخوابن مثلا الان که دارم تایپ میکنم همزمان دارم دخترمو روی پام تکون میدم تا بخوابه،مثلا زیاد نمیتونم کتاب بخونم چون پسرم میاد از دستم مبگیره و پاره میکنه، برای اینکه سیر مطالعاتیم هم متوقف نشه و از پیشرفت باز نمونم بهترین راهش اینه که وویس یا همون صوت گوش بدم بجای خوندن کتاب
خدا به همگیتون قوت و صبر بده، توی کتاب صحیفه ی فاطمیه دعاهای خیلی خوبی هست که به ما مادرا کمک میکنه مثلا دعایی که از خدمتکار بهتر است، یا دعا برای رفع بی خوابی به بچه هاتون بخونید فوت کنید،یا دعا در جهت تیسیر امور، من بهشون خیلی اعتقاد دارم،حضرت زهرا چون یه مادر و خانم خونه بودن خوب میدونستن چه دعاهایی بکنن که به درد ما مادرا بخوره
یکی از ترفندای من برای وقتی که میخواستم حموم کنم این بود که جلوی در حمام اسباب بازی میریختم و یه مانع میذاشتم جلوی در که پسرم نیاد داخل در عین حال بشینه جلوی در بازی کنه و خیالش راحت باشه من پیشش هستم البته این برای وقتی جواب میداد که راه نیفتاده بود حدود6ماهش بود وقتی بزرگتر بشن مانعو برمیدارن و میان داخل باید یه فکر دیگه کرد
مامانا از من میشنوین تا اونجایی که میشه از اطرافیانتون کمک بگیرید و بذارید همه متوجه بشن که باید حواسشون به شما باشه، مادرتون خواهر همسر و خانوادش، اشتباه منو نکنید، من برای اینکه نشون ندم کم آوردم قهرمان بازی در آوردم و از اول خیلی مستقل شدم و به کسی تکیه نکردم نتیجه اش این شد که الان کمکی ندارم و هبچکس نگرانم نیست، حتی تعارف نمیزنن که میخوای بیایم کمکت یا یکی از بچه هاتو بیایم یه چند ساعت ببریم، فکر میکنن لابد خیلی حالم خوبه و بچه هام خوبن که تونستم از پسشون بر بیام، غافل ازینکه خودم داغون شدم
میشه صبح ها که برای نماز صبح بیدارشد دیگه نخوابید اینجوری تا بچه ها بیدارشن دو سه ساعتی وقت هست
