2733
2734
مامانا بچه داری برای شما چقدر سختی و دردسر داره ( علی رغم تمام لذت ها و شیرینی هاش) بیاین با هم درددل کنیم .به مامانم که میگم همش می گه پس ببینین ما چند تا بچه رو چطور بزرگ کردیم. انگار دلشون واسه آدم نمی سوزه
آدما مثل عکس هستن ؛ زیادی که بزرگشون کنی ، کیفیتشون میاد پایین .

سلام
وای منم دقیقا حسه شمارو دارم. برام خیلی خیلی سخته. بعضی وقتا خسته و کلافه و عصبی میشم. نمیدونم شاید فکر میکنم من مثل بقیه مامانا اینقدری که شوق و ذوق و علاقه به بچه دارن من ندارم . الان پسرم 2 ماه و نیمشه تا اینجا همش یکی پیشم بوده. ولی با این حال همش احساس خوبی که باید داشته باشم و دوران بارداری انتظارو توقع اش رو داشتم نداشتم.
سلام عزیزم واااااااااااااااااای خییییییییییییلی سخته باهات موافقم (علیرغم تمام شیرینیهاش) چاره ای نیست باید ساخت . بعضی ها می گن بد سه سالگی خیلی راحتتر می شه بعضی ها هم می گه هرچی بگذره سخت تر می شه آدم نمی دونه کدومو باور کنه. من که آرزو دارم یه ساعت برای خودم باشم . مثل قدیما ولی فعلاً نمی شه
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
ببین نظرات اینجا خیلی خوبه ها ولی تهش ادم نیاز داره یه ادم متخصص بهش بگه چیکار کنه. من خودم هربار مساله اینجوری برام پیش میاد میرم سراغ دکترساینا. بیا اینم لینکش بعد تازه خیالمم راحته که اگر مشکلم حل نشه پولمو کامل برمیگردونن.



2742
خیلی سختهههههههههههههههه
از اول هم می دونستم ولی اشتباه کردممممممممممممممممممممممم
بر اساس گزارش رسمی ؛ علم و آزادی و رفاه اینجاست
غیر ما ، در تمام کشورها ، از فساد و گرسنگی غوغاست
سلام وا............ی نگید که هر چی بگم کم گفتم.من پسرم 1سال و نیم هست ماشالله شیطون ومن سر کار میرم هر روز پیش یکی میذارمش.همه از دستش کلافه اند.هیچ کس نمی تونه منو درک کنه از یه طرف عاشقشم از یه طرف شبها جیغم رو در میاره یه وقتا حس می کنم مادر نیستم .یا بچه ام مال من نیست خیلی بده و فکر می کنم مال اینه که سر کار میرم و اون رابطه ای که باید با پسرم داشته باشم رو ندارم خیلی ناراحتم خیلی...........
دقیقا
بچه من الان 27 روزشه...خیلی حال عمومیم بده...بخیه ها و شکمم هنوز دردناکن...سینم زخم شدن..بعدشم ابسه کرد چرک خشک کن . شیر کم و ......اصلا فکر نمیکردم بچه داری انقده سخت باشه...اسمشه شب بیداری اما تا 3 شبانه روز خواب خوب نداشته باشی نمیفهمی....دوران بارداری فکر میکردم چقده با بچم حال کنم اما اما وحشت کردم که چجوری از پسش بر بیام....موندم بقیه چجوری 2 تا 3تا میارن؟؟؟؟؟
از امروز هم دیگه میخوام برم خونه خودم......................:((((((((((((( یعنی میتونم؟؟؟؟؟
2740
منم کلافه کلافه ام پسرم 6 ماهشه. قبلا خسته که میشدم امیدوار بودم شب بشه بخوام. حالا دیگه روز و شب معنایی نداره. وقتی هم که خسته و کوفته میشی همه میگن بچه همینه دیگه می خواستی نیاری.
نه عزیزم به سرکار رفتن ربطی نداره
من 6 ماه مرخصی داشتم میخواستم برم سر کار چند ساعت راحت باشم
چون اصلا نمیخوابید برام فرقی نمیکرد الان هم استراحتم تو اداره هست
البته دخترم 16 ماهه است حالا بهتر شده ولی یکجا میبرمش خونه رو کثیف میکنه خجالت میکشم ولی خواب بچه خوب شده
بچه ات چند وقتشه ؟
(السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا)
منم وقتی پسرم دنیا اومد غافلگیر شدم
از همون موقع احساس می کنم افسردگی گرفتم
تا قبل از این که پسرم 7 ماه رو تموم کنه خیلی وقت ها کلی گریه می کردم
احساس می کردم از پس بچه داری بر نمیام و بیشتر از ظرفیت منه
نی نی من 8 ماه و نیمش هست می دونم الان شیطنت هاش طبیعیه و حتی خوبه که باشه و از روی عمد اذیت نمی کنه ولی دست خودم نیست باوجود اینکه عاااااشقشم یه موقعهائی خسته می شم دعواش می کنم البته خیلی آروم . ولی عذاب وجدان می گیرم.
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
یه جورایی پشیمون میشم گاهی...میگم دیگه تو خواب ببینم که واسه خودم 2 ساعت کتاب بخونم یا جایی برم..........یا خواب راحت داشته باشم..........اما بعدش خدا رو شکر میکنم و از افکارم شرمنده میشم
نبودش هم نمیشه
ایشاللاه هر کی ارزوش و داره خدا بهش بده بفهمه یعنی چی..تازه من به هر کی میگم میگه حالا کجای کاری
برا منم چون تنهام واقعا سخته امیرمهدی من الان 7ماهشه یک ماهه میذارمش مهد کودک احساس میکنم عجب جای خوبه دیگه دست تنها نیستم تا بعدازظهر سرکارم بعدم دیگه باهاش کنار میام ولی هرچی بزرگتر میشه نگهداریش سخت تر.
خدا قوت به همه ی مامانا
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687