سلام یه مدته که زندگیم به هم ریخته یه مدت که نه ماهاست سالهاست من اون ادم پر شر و شور نیستم از همون موقع که زن مردی شدم که دوستش نداشتم وقتی به اجبار خونوادم پای سفره عقد نشستم سعی کردم دوستش داشته باشم سطح فرهنگیشون و کلا همه چیشون از ما پایین بود به خاطر این خونوادم اصرار داشتن زنش بشم که هم میشناختنش هم تحصیلات بالایی داشت از نظر خونواده من دومادشون باید تحصیلات عالیه داشته باشه .اولش خوب بود.....دوستش داشتم نمیتونم بگم عاشقش بودم یه جور عادت کردم بهش چون مهربون بود ولییییییییییییی یهو همه چی بهم ریخت وقتی چهارمین سقطو پشت سر گذاشتم حس میکنم از اون موقع بهونه گیر شد ...... با هر چیزی بهم میریزه بهم توهین میکنه اروزی مرگ میکنه ....همسری که من داشتم و دارم از نظرهر کسی یعنی نمونه خوب مهربون .....ولی تو خونه شده قول هی بد اخلاقی میکنه ..........با دخترخالش حرف میزنم میگه من خوشم نمیاد با اون گرم بگیری با ابجیم صمیمی شو ....با ابجیش صمیمی میشم میگه خوشم نمیاد بچسب خودم به خودش نزدیک میشم ازم دور میشه باعها بچه دار نشدن رو غیر مستقیم سرم کوبیده..همش سکوت کردم سکوتتتتتتتتتتتتتت حق من از زندگی اینه ایا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ هم بچه نداشته باشم هم شوهر خوبم تبدیل بشه به یه ادم غیر قابل تحمل ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من چی؟؟؟؟؟؟؟؟
امروز باباشو عمل کردن سر قضیه ای برگشت بهم گفتتتتتتتتتتتتتتتتت ایشالا که بمیری بمیری.......... میگم از دلت میاد میگه اره برو بمیر میگم طلاق میگیرم میگه خوش اومدی............بعد چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ موقعیه که اروم یشه به روی مبارک نمیاره و قربون صدقم میره؟ ایا این زندگی من دارم خسته شدم خدا خسته
بعد کافیه من بگم بمیری................بهم میگه مامانم بفهمه این حرف زدی جرت میده.............ادمی فوق العاده مامانی...........رو حرف خونوادش حرف نزنه .........من 5 ساله ازدواج کردم تا بحال نتونستم با ماشین خودمون بریممسافرت .چرا چون اجازه نمیدن چراااااااااااا من انقدر بد بختم سهم من از زندگی چیه
من یه ادمی بودم پر شر و شور......ولی الان از بس بهم فشار اومده جایی نمیتونم برم افسرده شدم خسته شدم زندگی برام غیرقابل تحمل شدهچرا ؟؟؟؟؟؟؟؟ چون وسواس شدم ..........چرا ؟؟؟؟؟ چرا خداااااااااا
بهم کمک کنید اگه جای من بودید چه کار میکردید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مدت هاست دارم به طلاق فکر میکنم زندگی که توش اینقدر تنش و استرسه که با یه ناراحتی یادم بیاد که دوسش نداشتم و به زور زنش شدم چه فایده داره؟؟؟؟؟؟؟
امروز باباشو عمل کردن سر قضیه ای برگشت بهم گفتتتتتتتتتتتتتتتتت ایشالا که بمیری بمیری.......... میگم از دلت میاد میگه اره برو بمیر میگم طلاق میگیرم میگه خوش اومدی............بعد چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ موقعیه که اروم یشه به روی مبارک نمیاره و قربون صدقم میره؟ ایا این زندگی من دارم خسته شدم خدا خسته
بعد کافیه من بگم بمیری................بهم میگه مامانم بفهمه این حرف زدی جرت میده.............ادمی فوق العاده مامانی...........رو حرف خونوادش حرف نزنه .........من 5 ساله ازدواج کردم تا بحال نتونستم با ماشین خودمون بریممسافرت .چرا چون اجازه نمیدن چراااااااااااا من انقدر بد بختم سهم من از زندگی چیه
من یه ادمی بودم پر شر و شور......ولی الان از بس بهم فشار اومده جایی نمیتونم برم افسرده شدم خسته شدم زندگی برام غیرقابل تحمل شدهچرا ؟؟؟؟؟؟؟؟ چون وسواس شدم ..........چرا ؟؟؟؟؟ چرا خداااااااااا
بهم کمک کنید اگه جای من بودید چه کار میکردید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مدت هاست دارم به طلاق فکر میکنم زندگی که توش اینقدر تنش و استرسه که با یه ناراحتی یادم بیاد که دوسش نداشتم و به زور زنش شدم چه فایده داره؟؟؟؟؟؟؟
