هیچی
بعد زایمان دومم افسردگی بعد زایمان گرفتم
کلی روحیه مو جمع میکنم که از این حال و هوا دربیام
خب یه زن بعد زایمان کلی تغییرات تو بدنش افتاده چهره اش شکسته تر میشه بدنش زشت تر میشه
خودشم اینا رو میدونه ولی دلش نمیخواد بشنوه
امشب خونه خواهرشوهرم بحث ازدواج یکی از اقوام و خواستگار و این حرفا شد
یهو خواهر شوهرم گفت خونه آشنا بری خواستگاری دیگه روت نمیشه برگردی انگار تو رودربایستی میمونی( منم آشناشون بودم)
گفتم خب منم آشنا بودم الان مگه پشیمونید
نه شوهرم نه خواهر شوهرم هیچی نگفتن
من توقع سکوت از سمت شوهرم رو نداشتم ولی گفتم حالا نیست قبلیا که رفتین خواستگاریشون خیلی خفن بودن یهو شوهرم برگشت گفت اتفاقا آبجیم کیس های خیلی خوبی بهم معرفی میکرد
خیلی دلم شکست ناراحت شدم
حالم بد بود بدتر شده