شاید دها بار بعداز هرررر مهمونی چ مرد چ زن چ بچه بمن گفتن تاحالا عشقی ک شوهرم بمن داره رو هیجا ندیدن و شده حتی خاله هام و عمه هام بارهااا بم گفتن خوشبحالت
حالا زندگی من پراز حسرت پرازخیانت پراز دعوا پراز تنهایی من درک نشدنم همصحبت نداشتنم افسرده بودنم گریه های بی وقفه تنهایی بزرگ کردن بچه هام پر از شک و تردید و بی اعتمادی پراز استرس زندگی یکطرفه ای ک من نگهش میدارم بخاطر بچه هام کوتاه اومدنای مدام من
شوهرم خیانت کار دائم الخمر رفیق باز دهن بین بی اهمیت و بی مسئولیت مدام باحرفاش توهین و تحقیر ... ـ
ما فقط قیافه ها و استایل خوبی داریم هردو
دیگه هیچ چیز خوبی توزندگیم نیست
حتی همسایه های مامانمم مدام همینو میگن ک چقد دخترت خوشبخته و یه شانس مث دختر تو نصیب بچه های ما بشه
شده از حسادت بارها بام قهرکردن فامیل
ولی من از هرزاویه ای نگاه میکنم جز لجنننن هیچی نمیبینم
داشتم امروز به یکی دلداری میدادم ک حرص نخوره مروا همه همینطورن
پسرخالم ک متاهلم هست گفت البته تو اینارو درک نمیکنی چون شوهرت بیش از حد دوست داره تو زندگی
و من ک ازکمبود محبت شدید ازطرف همسرم شبا با گریه میخوابم 😐😔
حتی حق اعتراض و درد ودل با هیچکس و ندارم