2733
2734
عنوان

کیا مجبور شدن مادر پذرشونم نبینن

201 بازدید | 18 پست

من پریروز خونه مادرم بودم دستشو عمل کرده بود زن داداش کوچیکم باخبر کشی و پرکردن برادرم  که روز جلوتر بااونا بودیم باعث  دعوای بین ماخواهر برادر شد و برادرم بی احترامی کرد 

مادرم از اونا حمایت کرد پدرم گفت دیگه نیا 

چرا چون حرف اونو باور کرده بودن 

و گفته منو مسخره کرده یا شوخی کرده منظور داشته 

یک آدم بیفکر ونادونیه که بدبین همش بمن 

چون دختر خواهرش عروس خاله منه خواهر شوهرای اون دخالت میکنن 

فکر می‌کنه ما مثل اوناییم 

توقع داره جز سلام چیزی نگیم ما جریت نداریم حرف بزنیم همش تن وبدنمون میلرزه که الان بهش برمیخوره 

آدم اینقدر بی جنبه 

تویک خونواده آدمها باهم حرف میزنن شوخی میکنن  قرار باشه برای چیزی که خودش برای خودش بریده دوخته تصور کرده تو ذهن خودش اینجوری کنه که نمیشه 

منم نمیرم سمت مادرم باشه همین برادر و زنش برن 

داداشم سن کمه 

عقد هستند 

باید بفهمه جانبداری کردن درست نیس 

خواهرم بدرد آدم میخوره 

خیلی دلم شکست از فحش هاش

از همشون دلم شکستس 

بچه ام گریه میکرد من دستشویی بودم هیچکس بغلش نکرده بود اونم جیغ میزد

از آدمهایی که فکرشو نمی‌کردم رودست خوردم 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731
بستگی داره شوخیت چی بوده باشه

ما روز جمعه همش مبخندیدیم توراه حرف می‌زدیم مبخندیدیم من از خوشحالی این دونفر خوشحال بودم آخه باهم حرف میزدن می‌خندیدن شوهرم که با بچه بود جلوتر 

بعد در مورد بستنی حرف میزدن نمی‌دونم چی بهم میگفتن من همون موقع سرم هی برمیگزدوندم عقب می‌خندیدم 

این احمق فکر کرده من منظور داشتم فکر کرده من مسخره کردم 

بدبین و ذهن خراب 

از آدمهایی که فکرشو نمی‌کردم رودست خوردم 
بستگی داره شوخیت چی بوده باشه

که همونجا برگشت تند جوابمو داد اما من جواب ندادم روز بعد از طریق مادرم فهمیدم که چی برداشت کرده و اینقدر جاخوردم که نگو  

اصلا شخصیت من به مسخره کردن نمیخوره خیلی دلخور شدم 


از آدمهایی که فکرشو نمی‌کردم رودست خوردم 
ما روز جمعه همش مبخندیدیم توراه حرف می‌زدیم مبخندیدیم من از خوشحالی این دونفر خوشحال بودم آخه باهم ح ...

حق با تو بوده واقعا بعضیا از اول دنبال بهانه ان قطع رابطه کنن با خانواده شوهر .ولی خانواده خودشون هر کاری بکنن خوبه

بسته به شوخي داره  در واقع منم حرف ميزنم اما نه شوخي ميكنم نه شوخي بر ميدارم از كسي

یک‌جای دیگم داداشم می‌خندید می‌گفت خوبه مغازه لوازم آرایشی بزنیم تو با خانومم بفروشین 

منم باخنده گفتم نه ما باهم نمی‌تونیم کارکنیم 

به شوخی 

اینو میگه تو منظور داشتی 

بابا توحرف من توهین فحش زدن بوده چی بوده 

گفتن جرئت نکنه کسی باتو حرف بزنه  دیگه 

چندبار داداشمو پر کرده به گوشم رسیده بود 

حتی راجع به یک مسیله هایی که من اصلا خبر نداشتم می‌گفت من دخالت دارم 

ایندفعه داداشمو پر کرده بود 

من با پیام شکل محترمانه به برادرم گفتم حرفامو 

زنش شب پیام داد و از دلم درآورد و باهم خوب شدیم 

فرداش داداشم دوباره حرفش بالا آورد و مادعوامون شد 

گفت بمن غر میزنع  

بمن فحش داد برادرم و دلم شکست 

من تاشب موندم محل ندادمشون 

زنش همش می‌گفت من نگفتم خودش اومده گفته 

خب تو گله کردی که اومده گفته دروغگو 

چه خوبیهایی کردم که تو چشم اونا خوب باشم 

من خواهر بزرگتر بودم بمن فحش داد 

نرفتم خونه مادرم از اون روز 

زنگم نزدم 

همشون حق به اونا دادن 

دیدم خیلی بی ارزشم 


از آدمهایی که فکرشو نمی‌کردم رودست خوردم 
حق با تو بوده واقعا بعضیا از اول دنبال بهانه ان قطع رابطه کنن با خانواده شوهر .ولی خانواده خودشون هر ...

از مادرم دلخورم میتونست بگه مگه چی گفته 

ازبس تحویل گرفتن خودشو گرفته 

دیدم جایی ندارم 

چنان احترام میذاره مادرم حالم بهم میخوره دیگه 

تلفنش شارژ رایگان داش زنگ زده بود به خواهرم ماهم از همون صحبت کردیم 

ازبس جلوش گفت گوشی رو قطع کن بده ازکپشی خودت زنگ بزن  حالا اپنم هی میگه من رایگانم 

که چی مثلا 


از آدمهایی که فکرشو نمی‌کردم رودست خوردم 
حق با تو بوده واقعا بعضیا از اول دنبال بهانه ان قطع رابطه کنن با خانواده شوهر .ولی خانواده خودشون هر ...

حالا بنطرت مادرم چی میشه 

میگی جمعش نمیکنن

از آدمهایی که فکرشو نمی‌کردم رودست خوردم 
چون مادرته یه زنگ بزن اگه کمک احتیاج داشت برو اگه ن ک ول کن خودتو کوچیک نکن

نمیدونم دلم پیششه  اما اونا عقدن ممکنه برن اونجا نمیخام ببینمشون 


از آدمهایی که فکرشو نمی‌کردم رودست خوردم 

فعلا نذارید شوهرتون بفهمه.بعدا دوباره خوب میشید میزنه تو سرتون.

ولی آدمهایی که بخاطر یه حرف عروس، بچه رو که گریه میکنه رها کردن، بهتره که رابطه باهاشون تو حداقل باشه.

با اون خانم اصلااا صمیمی نشید، از الان اینجوره وااای به حال بعدا.

روابط کم و حداقلی با همشون داشته باشید.


از خواهر و برادر توقع نداشته باش ولی 

من بودم از مادرم ناراحت میشدم ! میتونست بزرگی کنه و دعوا رو ختم کنه نه اینکه با جانبداری از یه نفر باعث دلخوری بیشتر بشه 

دیگه یمدت اونجا نرو و با مادرت سرسنگین باش فوقش چند روز دیگه زنگ بزن و حالشو بپرس ولی دیگه اونجا نرو یمدت 

حالا بنطرت مادرم چی میشه  میگی جمعش نمیکنن

عزیزم خودتونو کوچیک نکنید. مادرتونم باید بفهمه شما شخصیت دارید و قرار نیست هرچی عروس بگه همون باشه.

مادر من خییییلی شیفته پسرا و عروساشه یعنی بگم باور نمیکنید. 

منم روابطمو آهسته آهسته کم کردم. دردهاش مال منه ولی خوشیهاش متل عروسهاشه. عروس فتنه ای مثل شما داریم هروقت برن سفر، میره خونه مادرم که براشون غذای توراهی بپزه!!!! سبد و فلاسک و‌.... همه چی حتی خوراکی از خونه مادرم میبره. از بس از اول هرکاری خواست کرد وچیزی نگفتن، این آخرشه.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   77namnamak  |  9 ساعت پیش