2733
2734
عنوان

خانوما من چیکار باید کنم دقیقا؟؟

146 بازدید | 27 پست

 چند شب پیش عروسی دعوت بودیم . مراسم مختلط بود . و توی  باغ سر بسته بود که مخصوص مراسم اینا هست . و دور تا دور مراسم رو میز چیدن میزهای مستطیلی که کنارم هم جفت کردن . یعنی یه میز مستطیل بلند و طولانی شد . 


بعد سمتی که من نشستم یه طرف میز خانوما نشستن و یه طرف دیگشون که جلوی خانوما بود صندلی هارو خالی گذاشتن کههرکی شوهرش یا بچه هاش جلوش بشینن .  اول خانوما رفتن تو مراسم و آقایون کمی دیرتر اومدن تا اگه کسی روی حجاب اینا حساسه بتونه تو اون تایمی که آقایون نیستن کمی برقصه و خوشبگذرونه و فیلم برداری نشه ازش . 


خلاصه من اول رفتم نشستم . بعدم فامیلای شوهرم یعنی دوتا جاریم و خواهر شوهرم اومدن نشستن کنارم . من وسط بودم و دوتا جاریام پیشم بودن یکیش دقیق سمت راستم و یکیش سمت چپم نشسته بود . من یکسالی هست که عقد کردم و بجز مراسم خودم این اولین جشنی بود که با فامیلای شوهرم بودم .خلاصه کسی تو اون مراسم منو تحویل نگرفت چون من کسیو نمیشناختم جاریام هم نمیدونم ازسیاسته از چیه کلا با من حرف نمیزنن خواهر شوهرمم همینطور . مادر شوهر هم ندارم . 


خلاصه شوهراشون اومدن و جلوشون نشستن . موند شوهر من ویکی از برادراش که نیومد . جلوی من و جلو جاریم صندلی خالی بود . شوهرم اومد و بجای اینکه جلوی من بشینه جلوی جاریم نشست . ( تو اون یه ساعتی که مردا نبودن من فقط به اینور اونور نگاه میکردم و غریبی میکردم کسیم نمیشناختم و کسیم حرف نمیزد بهم . وقتی چند تااز اقایون اومدن من به شوهرم پیام دادم که زودتر  بیا اقایون چندنفر اومدن من تنهام کسی حرف نیمزنه باهام حوصلم سر رفته  خسته شدم .شوهرمم نوشت وایسا برادرام بیان من با اونا بیام) و با این وجود اومد و جلو جاریم نشست و جلوی من خالی بود  خیلی به شخصیتم برخورد و خیلی منظور بدی گرفتم از کارش  حس کردم بهم توهین شده انگا که باهام قهر باشه یا بزور زنش شده باشم . که اینکارو کرده . چند بار بهش اشاره زدم  بیا جلوم بشین اونم خندید چیزی نگفت . 

باقیشم مینویسم بخونین

من خیلی ناراحت شدم من تو مراسم غریب بودم گفتم الان شوهرم میاد باهاش یکم حرف میزنم . نمیدوسنتم اینکارو میکنه . من ناراحت شدم و بغضم گرفت و آدمیم کهزوددلم مشکنه و نمیتونم جلوی گریم رو بگیرم پرودم بودم حساس شده بودم . خلاصه دیدم که الانه که اشکم بیاد برای  همین سریع رفتم تو سرویس و یکم صورتمو آب زدم و چند دقیقه موندم تا حالم بهتر بشه . وقتی برگشتم دیدم که برادر شوهرم که نیومده بود هنوز رفته جای من بین خانوما نشسته  که پیش زنش باشه ( چون شوهر من جلوی زن اون نشسته بود و خب برادر شوهرم میوفتاد جلوی من) بعد وقتی دیدمش  به من اشاره زد گفت تو برو پیش شوهرت بشین اینطوری بهتره . منم رفتم کنار شوهرم نشستم . شوهرمم با همه حرف زد جز من . 

وقتی تنهاییم و دوتایی  اخلاقش خیلی خوبه ولی وقتی تو جمع هستیم همش از من فاصله میگیره و دوری میکنه و یکی میبینه از بیرون فکر میکنه ما با هم مشکل داریم یا شوهرم از من خوشش نمیاد و منم که همش میچسبم بهش درحالی که اصلا اینطور نبود خانواده من مخالف بودن و من بعد از  ۷ ماه خواستگاری با شوهرم جواب مثبت دادم بهش  . 

خلاصه موقع غذا خوردن شد  توی  و غذا دو به یک بود . تو دیس دوتا ران بود که برای دونفر بود . و خب  طبیعتا من که نمیتونم کل خورشتم رو تو برنجم بریزم . 

منو شوهرم خورشتمون مشترک بود .  من نصف خورشتم رو برداشتم و داشتم میخوردم . بعد خورشتم تموم شد اومدم  از خورشتم دوباره بکشم رو برنج یهو دیدم شوهرم خورشت رو از جلوی من برداشته گذاشته جلو برادرزادش میگه بیا بخور

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

من خیلی ناراحت شدم من تو مراسم غریب بودم گفتم الان شوهرم میاد باهاش یکم حرف میزنم . نمیدوسنتم اینکار ...

  و من برنج خالی  خوردم چیزیم نتونستم بگم بهش  . چون پیشمون آدم بود تابلو بازی بود اگه چیزی میگفتم . 

خلاصه من برنج خالی خوردم بعد که دوتا قاشق مونده بود یهو برادرشوهرم غذامو دید بعد به شوهرم اشاره زدگفت برای زنت خورشت بریز .😑شوهرم تازه یادش افتاد که به منم یه تعارف بزنه . بعد بهم گفت خورشت میخوری؟ منم با یه اخم گفتم نه ممنون . 

 بعد موقع رقص شد . خواهرشوهرم اومد  شوهرمو بلند کرد رفتن دوتایی رقصیدن  به من یه تعارف نزدن . 

و اینکه من مراسم عقدم که بود تعداد دعوتی سمت شوهرم رو نوشتیم و شمردیم . بعد شوهرم اسامی رو داد به خواهرش که نامه هارو خواهرش بنویسه . ولی خواهرش اومده اقوام درجه یک رو سرخود بجای اینکه با خانواده دعوت کنه طبق گفته ی  ما . با خانوم دعوت کرده و بجاش  دوستای خودشو دعوت کرده . 

تو اون مراسم که اقوام شوهرم بودن جلوی خوده شوهرم دونفرشون به روم آوردن که ما مثلا پسر عموی شوهرت بودیم و کلا یه بچه ی  دوساله داشتیم و پدرو مادرمونم دعوت بودن چطور توقع دارید ما تنها بیایم مراسمتون من بچه شیرخوارمو کجا بزارم . منم بهشون گفتم که من و شوهرم دوتایی اسمای رو نوشتیم اما نامه رو دادیم خواهرشوهرم بنویسه .  و اون اشتباه نوشته . تو همون جمع شوهرم به خواهر شوهرم گفت چرا با خانوم نوشتی؟ خواهر شوهرمم به روی خودش نیاورد و گفت که من همه رو با خانواده نوشتم .  اون خانوما گفت که نه تو همه رو با خانوم نوشتی  هرکی که تو مراسم بود من پرسیدم همه گفتن با خانوم دعوت شدن . منم به اون خانوم گفتم این دفعه من قول میدم خودم نامه هارو مینویسم . و رو به شوهرم کردم و گفتم که خودت باید نامه هارو مینوشتی چرا دادی دست کسه دیگه .

 شوهرمم هیچی نگفت .انگار که با دیوار حرف زدم

2731

بعدم من از  اول تا آخر مراسم بخاطر  رفتارای شوهرم باهاش تا مجبور نشدم حرف نزدم .بعدم که نشستیم تو ماشین هم اون سکوت کرد هم من . خودش فهمید ناراحت شدم و گفت چرا حالا ناراحتی من گفتم خودت نمیدونی بخاطر چی ناراحتم؟ اونم گفت والا من خودمم از کارای  خودم ناراحتم . بعدم سکوت کرد . 

منم تا خونه سکوت کردم و حرف نزدم . ما هر روز  دوسه بار زنگ میزدیم صحبت میکردیم . 

الان دوروز  از ماجرا میگذره  من تا حالا نشده زنگ نزنم یا قهر در این حد کنم همیشه قهرم چند دقیقه ای بود و زود آشتی میکردم . ولی اینبار با توجه به اخلاقایی که از قبل هم تو جمع اژش دیدم خیلی زیاد بهم برخورد . برای همین  اصلا بهش نه زنگ زدم نه پیام دادم . به کسیم نگفتم چون اگه به پدر مادرم بگم میدونم قضیه کشدار میشه و پیچیده . 

 الان دیدم آقا هم با من قهر کرده من زنگ نزدم اونم زنگ نمیزنه . امشب هم مراسم دعوتیم دوباره که طرف فامیلش هست . من قرار نیس برم چون امروز مریض شدم . ولی  منتظر بودم که زنگ بزنه بگه مثلا حاضر شو میام دنبالت ولی زنگ نزده هنوز .

 با این رفتار هاش تو جمع واقعا به شخصیتم بر میخوره انگار برام ارزش قائل نمیشه و من تو جمع حضور ندارم و یه آدم اضافه و غریبه هستم  و اونم تو دوران مجردیش سیر میکنه هنوز . 

بارها اعتراض کردم بهش  و با دلیل و کامل گفتم بهش دلیل کارهاش رو نمیدونم هروقت که بهش میگم خودش کلافه میشه و میگه من خودمم از خودم خسته شدم . اما تو خلوت خیلی خوبه چه تو خوشی  چه تو  غم . خانوادشم اینطور نیستن که بگیم پیش خانوادش سختشه چون خانوادشون خودشون به زناشون اهمیت میدن زیاد.

روانشناسم نمیاد بریم . من چیکار باید کنم الان🤕


حتما در انتخابت تجدید نظر کن

عقد کردم یه سال گذشته . بریم مشاوره درست میشه اما راضی نمیشه که بیاد . خانوادش  و برادراش با زنهاشون تو جمع خیلی خوبو صمیمی هستن . نمیدونم دلیل کارهاش چیه . اینکه این چیزهارو نمیدونه واقعا یا از عمد انجام میده

عقد کردم یه سال گذشته . بریم مشاوره درست میشه اما راضی نمیشه که بیاد . خانوادش  و برادراش با زن ...

تو تنهایی ازش بپرس که علتش چیه

یه مهندس معماری دانشجو  ارشد دانشگاه شیراز بدون سهمیه 😂
تو تنهایی ازش بپرس که علتش چیه

بارها پرسیدم کلافه میشه جواب درست نمیده . همش میگه خودم دلیل رفتارام رو نمیدونم . حتا دوستاش هم اینطور نیستن که بگم از اونا یادگرفته .

عزیزم شاید خجالتیه  خجالت میکشه جلوی اقوام

نه اتفاقا شغلش آزاد هست . ادم خوش مشربی هست تو جمع شوخی میکنه حرف میزنه . با مشتری زیاد سرو کار داره . و اینکه مثلا پیش زنش بشینه یا هوای زنشو داشته باشه تو خانوادشون طبیعیه . و حتا تو دوستاش هم همه بازنشون میگن و میخندن . و تنهاکسی که شوهرش بهش تو جمع توجه نمیکنه منم . 


حقیقتا حق داری ناراحت بشی 

شاید از اقوامش خجالت میکشه یا غرور زیادی داره و هنوز ذهنیتش قدیمیه و مثلا نمیخواد جلو فامیلای دیگه با تو خوب رفتار کنه

بهترین گزینه روانشناسه اگه نمیپذیره برید انلاین برید خب

باهاش اروم صحبت کن با بحث و دعوا حرف نزن و خودتو نسبت به خواهرشو جاریش حساس نشون نده. تو جمع همینجور خانومانه رفتار کن و عصبانیتتو نشون نده چون چیزی که معلومه احتمال داره جلو فامبلاش بد بهت جواب بده

خوندم کامل حرفاتو.ببین بعضی مردا اینطورن تو جمع زنشون رو تحویل نمیگیرن و علتشم نمیدونم چیه ولی حتما یه علتی داره.خودت تنها با روانشناس مشورت کن ببین چی میگه.چون شما تازه عروس هم هستی کلا این رفتارا عجیبه

آدما ارزش غصه خوردن ندارن پس بخند
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687