مارو دعوت کردن عروسی (جاریم دخترخاله همسرمه)
جاریم گفت به مامانش گفته برای ما جا نگهداره بعد مارسیدیم
دیدیم همه نشستن جاریم و خواهرش و... و چندتا صندلی خالی هست خاله همسرم (مادر جاریم) به منو مادر شوهرم میگف برین بشینین جای دیگه
مادرشوهرمم هرجا رفت یا گفتن جاعه یا جلوی ستون بود
منمانقدر عصبانی شدم رفتم نشستم پیش چندتا غریبه انگار ما مسخره بودیم صندلی خالی بوداااا اما میگف برین جای دیگه
اصلا دوست ندارم تو مراسمات فامیل شوهر شرکت کنم