بچه ها تازه مااومدیم این محله باهیچ همسایه ای رفت و امد و سلام و علیک و اینا نداریم الان صدای پسر بچه ها از کوچه میاد از پنجره نگاه کردم سه تامسر یکیش حدود ۳.۴ و یکیش ۶.۷ و یکیش هم باز ۷.۸ اسن سنی هستن خیلییی شیرینن من عاشق بچم منم تنهام تو خونه دق میکنم میخواستم شیرینی داشتم ببرم بدم بهشون یا بهشون شکلات بدم یا گز بدم هرچقد میکنم میگم نکنه مامان باباشون فکر بد کنن یا بگن چیزی ریخته تو شیرینی اخه میگم کسی منو تاحالا ندیده اصلا بیرون نرفتم تاحالا ببیننم دلم میخواد برم کوچه فقط نگاشون کنم اصن ی حالیم