چه میدونم .... منم اولین باره دارم زندگی میکنم ..............🖤🖤من اگر نیکم و بد تو برو خود را باش ... هر چه انسان تر باشی زخم ها عمیق تر خواهد بود ... هر چه بیشتر دوست بداریم بیشتر غصه خواهیم داشت... نمیدانم چرا هرگز جسد انهایی که میگفتند بی تو میمیرم پیدا نشد ... اینجا در دنیایی من گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند دیگر گوسفند نمی درند به نی چوپان دل می سپارندو گریه میکنند.. گاهی رد بعضی از زخم ها باید توی وجودت بمونه تا دوباره تکرارش نکنی🥀🥀 .
(عکس پروفایلم عکس خودمه) سلاممممم خوشگلهههه چه دماغ خوش فرمی عجب لبایی عاشق لبخند نانازت شدم در یک جمله کل گل های دنیا جلوی زیبایی تو کم میارن اگه کسی امروزت بهت نگفته من میگم: خیلی دوستت دارم و به وجودت افتخار میکنم .زندگی هنوز هم پره از بوی لیمو و سیب و پرتغال فقط باید بوییدش.عاشق کتاب مخصوصا کتاب های قانون جذب و... خوشحال میشم بهم معرفی کنید و اگه نتیجه ای داشتین بهم بگین. دوست دارم صبح تا شب وسایل قدیمی رو جمع کنم و کنار خودم تلنبار کنم. هیچی تو این دنیا منو به اندازه غروب بارونی زمستون خوشحال نمیکنه.بنده از کاه کوه میسازم.اشک من دم مشکمه لطفا با من یکی دعوا نکنید.. اگه حرفی زدم که با علایق شما مغایرت داشت از همین تریبون معذرت میخوام.خوشبختی مثل بوی نارنگی ته کلاسه وقتی که شروع بشه بوش همه زندگی رو میگیره"اگر ما کردها امیدوار نبودیم خیلی زودتر از بین رفته بودیم." خیلی حرف زدم دیگه میرممم کاربری دست دونفره. داشتم میگفتم خواهر یک عدد شوهر دارم اسمش چیه؟(ارسطو دیگه مگه اسممونمیبینی.)شوهر من الکی پشتش حرف زیاده وقتی مثل دوتا ملخ عاشق کنار هم نشسته بودیم خودش گفت من اولین دختریم که رفته خواستگاریش دختر محمود نقاش و زن چینی و خواهر زاده اوس موسی همش بهونست اینارو حسودا ساختن رابطه مارو بهم بزن چون تو این دوره زمونه شوهر به این اقایی و صد برابر جذاب تر از شوشویی من مگه پیدا میشه؟
هر "پرهیزکاری" گذشته ای دارد وهر "گناه کاری" آینده ای! پس قضاوت نکن.میدانم اگر:قضاوت نادرستی در مورد کسی بکنم،دنیا تمام تلاشش را میکند تا مرا در شرایط او قرار دهد...تا به من ثابت کند.در تاریکی همه ی ما شبیه یکدیگریم.محتاط باشیم، در "سرزنش "و"قضاوت کردن" دیگران وقتی؛نه از " دیروز او" خبر داریم، نه از "فردای خودمان"🌼🤍
روزی داریوش بزرگ دستور داد تا همه یونانیان حاضر در کاخ را به حضور او بیاورند...سپس از آنان پرسید به چه بهایی حاضرند جسد پدر خود را پس از مرگ بخورند؟ یونانیان پاسخ دادند که به هیچ قیمتی حاضر به انجام چنین کاری نیستند. داریوش سپس دستور داد هندیان موسوم به گالاتی که والدین خود را پس از مرگ میخوردند به پیشگاه بیاورند!سپس در برابر یونانیان از ایشان پرسید به چه قیمتی حاضرند جسد پدر مرده خود را روی تلی از هیزم گذاشته و بسوزانند. هندیان فریاد بلندی کشیدند و از شاه خواهش کردند که چنین سخنان کفرآمیزی را نگوید...حس میکنم که داریوش حجت را بر صاحبان هر عقیدهای تمام کرد. این داستان نشان میدهد که عقاید هرکس فقط از نظر خودش بیعیب است و اگر کسی گمان کند عقیده دیگران نادرست است حق ندارد عقیده خودش را به زور به آنها تحمیل کند.به نقل از تاریخ هرودوت؛ کتاب دوم؛ صفحه ۳۷