شوهرم رفت مشهد برای کسی چیزی بردخیلی اصرار کرد که بیا بریم ومن با ماشین خراب ترسیدم باهاش برم راهشم خیلی دوره همه ماشین سنگین وتریلی و کامیون جاده اش خطرناکه...از دیشب ساعت یازده رفته هنوز نرسیده منم چهارپنج بار زنگ زدم اخرین بارم تصویری زنگ زدم گفتم همه صندلیارو بهم نشون بده حتی زیرشو اونم نشون داد البته باشوخی وبگو بخندا..ولی خیالم راحت شد کسی پیش نبود ...نمیدونم تا کی باید با این استرس زندگی کنم که نکنه بهم بازم خیانت کنه ..اونم پوستش کلفته هرچی بهش میگم گوش میکنه میگه ارامش تو برام خیلی مهمه هر زمان دوس داشتی زنگ بزن تصویری یا هر نیم ساعت یه ساعت یه بار زنگ بزن حرف بزنیم ..نه به این کاراش نه به اون کاراش ...خدایا اخرعاقبتمو بخیر کن ققط😔