زندگیم برام جهنمه فشار و استرس زیادی رو دارم تحمل میکنم خیلی سردرگمم هر لحظه ممکنه عین باروت
منفجر بشم از خشم و کینه ببینین حق دارم قید
شوهرمو و زندگیمو بزنم یا ن
۱۵ سال پیش با عشق و علاقه ی زیاد و با مخالفت بزرگترا زندگیمون رو شروع کردیم از صفر صفر
سنمون کم بود شوهرم کار و باری نداشت متاسفانه چشام کور شده بودن و اون موقع عقلم درس کار نمیکرد
خلاصه با هر بدبختی بود خودمون کم کم وسایل و مایحتاج زندگیمون رو خریدیم و یکمی زندگیمون رو جم جور کردیم
بعد چند وقت از طریق اشنای من شوهرم یه کار ثابت گیر اورد و تا ما به خودمون بیایم و قرض و قوله هامون رو صفر
کنیم خیلی عقب افتادیم و نشد خونه دار بشیم
و همچنان مستاجریم اونم جایی ک هیچ امکاناتی نداره
و از این نظر خیلی برام سخته چون خارج از شهریم
و از این نظرم وابسته به شوهرمم ک حتما اون منو اینور و اونور ببره من خیلی وقته دچار افسردگی شدید شدم
و انگیزم رو از دست دادم صب تا شب تو خونم نه پارکی هس اینجا برم ن کلاسی جایی ک بتونم خودمو سرگرم
کنم ن جایی ک بتونم شاغل شم لااقل از این نظر مستقل شم و دستم تو جیب خودم باشه حس فرسودگی خیلی
داره عذابم میده بارها بارها خواستم به زندگیم خاتمه بدم ولی بچهامم مثل خودم بی کس و کار میمونن
الان یه مقدار پول در حد اینکه بزارم رو رهن خونه دارم
میگم اونارو از شوهرم بگیرم و بی خیال شوهرم بشم
و برم یه گوشه با بچهام بقیه عمرم رو بگذرونم
چون دیگه تحمل زندگی مشترک با شوهرم رو ندارم