امروز خونه باباش بود
خواهرش زودتر اومده بود با دخترش منم قورمه پختم زیادم بود بردم پایین با اونا بخورم
خواهر شوهرم اول تا آخر رفت رو اعصاب هممون با بچه بی تربیتش بچه ۳سالش سر سفره جیغ میزد ترشی همرو تف مالی میکرد مام میگفتیم ساکت شو بسه باز جیغ میزد
گفتم صداتو ببر بزار غذامونم و بخوریم
بعد خواهر شوهرم گفت من انقد از آدم بد دهن بدم میاد
منم بهش گفتم تو خودت از دنیا بدتری بچه خودت بی تربیته همش به همه میگه ج ن ده ک س عمت
گفت نه من اصلا فش نمیدم این خواهرش یاد میگیره از مدرسه یاد میگیرن مام گفتیم تو خودت گفتی این یاد گرفته
دختر بزرگترش ۱۱سالشه قبلا بهم گفت مامانم به همه میگ ج ن ده
بعد پیش ما ادای تنگارو درمیاورد
زیر بار نمیرفت که خودش بیشعوره که بچش بی ادبه
وقتییم داییشون خوراکی خرید مهمون بخوریم جیغ میزدن
داییشون عصبی شد گفت اگه میخواین اینجور جیغ بزنید سر خوراکی گورتون و گم کنید برید
برادر شوهرم و میگم شوهر خودم خونه نبود
بعدم خواهر شوهرم اصلا یه قاشقشم نشست غذام و میخورد میگفت اه دلم نمیکشه
یا چایی و با نازو و اشوه خورد چند بار گفتم بخور بخور
ای که کوفت بخوره
بعدش همش میگفت آدم باید به همدیگه کمک کنه
منم گفتم برای کسی کمک کنی که لیاقت داشته باشه اونم کمکت کنه بعد گفت تو الان انقد برای بچه خواهرت کمک میکنی اون تورو دوست نداره فردا نمیاد طرفت😐🙄
منم گفتم بخاطر خواهرم کمک میکنم چون بچه اونه دوسش دارم خواهرمم خودش بخاطرم جونشم میده همه کار برام میکنه
خواهر شوهرم همش بچه میاره که فقط پسر بشه بعدم توقع داره بریم زیرش و جمع کنیم
حالا قضیه شیرین عسل چیه
دخترش اومد خونم شیرین عسل یه دونه بود آورد یادش رفت با خودش ببره بعد خواهر شوهرم اومد جلو در گفت شیرین عسل و بدین😐😐😐این زن چقد گربه صفته آخه من بودم روم نمیشد برم برای یه دونه شیرین عسل
امروز سر درد آورد برای هممون
حتی بچشم اعصابش خورد شد