فک کن ۵تا خواهربرادرن این همه خرحمالیا پدر مادرشو میکنه و شده مادرخرجشون و همشون وظیفه این میدوننش
من روانی شدم دیگه هیچ راهی ندارم
اصن دیگه خونوادش فقط اینو میبینن واسه کارا و مشکلا و خرجا
فک کن کل خونوادش جمعن اینو میگم کباب درست کن خرحمالی کن فلان کارو کن الان اونقدر عصبیم واقعا نمیتونم تمرکز کنم
یشب ما بیرون بودیم خونواده داداشش پیش باباش اینا بودن فک کن مامان باباش کباب کردن چی دادن ایما خوردن بعد ما رفتیم این رفت سیخ کبابا که مونده بود رو شست اصن یکار بی ربط باهمین کاراش خونوادش بشدت متوقع شدن
یا عین دخترا باهاش رفتار میکنن
فک کن با مامانش رفتیم خونه مامان بزرگش
سه تا داییام پ زن و بچه یکی از داییاش بود مامانش اینو عین دخترا نهیب میده که بلند شو تو جا زن داییت وسایل پذیرایی ببر بیار اصن جوری شوک شدم که واقعا فک کردم دختره
اصن الان دارم میلرزم بشدت