لطفا بدون قضاوت راهنماییم کنید
از بچگی خشونت خیلی زیادی بهم داشتن پدرومادرم
جو خونه همیشه ناآروم بود
پدرم حرصش رو سرمن خالی میکرد با کمربند و هرچیزی که دردش بیشتر بود
مامانمم همینطور تبدیل به کودک منزوی و بی اعتماد به نفس شدم
اما الان گاهی از کوره در میرم و جوابشون رو میدم مثل قبلنا بچه مظلوم نیستم یه وقتایی صدامم میره بالا
حالا عذاب وجدان دارم از اینکه نکنه خدا ازم رو برگردونه
ولی باور کنیددست خودم نیست هنوزم با حرفاشون عذابم میدن هی میگم سکوت کنم خدا میبینه ولی عصبی شدم انگار لبریز شدم از همه چیز مثه کوه آتشفشان