دوسه سال پیش یه مامان زیبا بود که شوهرش ریس بانک بود وپولدار ولی خیلی تعصبی بود ریز ریز قشنگ داستان زندگیشو میگفت بامادرشوهرش زندگی میکرد بعد خونه بزرگ خریده بودن رفته بودن وحامله بود چقدر قشنگ تعریف میکرد حیف شد شناسایی شد فکر کنم حیف
یکی هم گربع ملوسمم
یکی هم اره من همونم
یکی هم بود گفت پسرعموم منو سر لخت دید انگار دوسش داشت تو یه ساختمون بودن اصلا بقیشو نگفت
وکاربر اسمان ۷۲ که خیلی زندگیش سخته وچندروز پیش تو پربازدیدها بود براش دعا کنید