2733
2734
عنوان

بعد از ۳ سال پسرم رو بغلش کردم

894 بازدید | 35 پست

دنیا اومدنی ی موجود ریزه میزه و کوچولو بود سرش اندازه ی دونه سیب بود  

توی دستگاه بود و میترسیدم بهش دست بزنم ولع عجیبی داشتم برای داشتنش برای بوسیدنش

پرستار اومد و گفت باهاش ارتباط پوستی بگیر رشدش بهتر میشه انگار خیلی زود ارزوم براورده شده بود   برش داشتم و با کمک پرستار‌گذاشتیمش روی قلبم  

 اما چند ثانیه نگذاشت ک جیغ و داد راه انداخت   و وقتی گذاشتمش سرجاش اروم شد عجب حال بدی بود اون لحظه همه بچه ها بغل مادرشون بودن اما بچه ی من بغل مادرش رو دوست نداشت  

۳ سال این حسرت رو ب دل کشیدم چون هیچ وقت دوست نداشت بغلم بیاد همش خودشو پرت میکرد پایین... دلم بچمو میخواست پسرکوچولومو... ک بغلش بگیرم ک ببوسمش ک ب قلبم فشارش بدم ک اروم بشه ک اروم بشم .. همیشه پسم میزد..  

چند روزیه ک ارزوم براورده شده الحمدلله   با اینکه  دیگه کم کم جاش نمیشه توی بغلم   اما خودش میاد تو بغلم     میتونم بهش دست بزنم نازش کنم .. هیج وقت دوست نداشت نازش کنم کلا از لمس شدن متنفر بود ولی چند روزیه ک خودشو در اختیارم میذاره تا سییر بغلش بگیرم ببوسمش نازش کنم تازه ماساژشم امروز دادم  


 ایراندختم،همواره دست در دست رنج و سختی و سردرگمی.... بدتراز رنج و سختی بود سردرگمی ‌....ک الحمدلله ب آرامش رسیدم، راه های زیادی رو رفتم راههای بعضا خطرناک با خیلیا همنشین شدم و عمرم رو باختم بد بودم بدحجابو بی دین بودم ، ب خودم میگفتم امروزی و روشن فکر!....اما انگار یکی نگرانم بود انگار یکی برام دعا میکرد توی خلوت خودش  ...... انگار معجزه شد از سرگردانی نجات پیدا کردم و برگشتم ب آغوش امن خالق دیگه دلم نمیخواد روشن فکر باشم تو تایپکهای من از زندگیم میخونی از گذشته و حال و آرزوهای آینده ام از مباحث مذهبی ک دوستشون دارم از آقای غریبم از امام زمانم پس اگر حوصله اش رو نداری نیا و نخون و توهین نکن چون جوابت رو نمیدم و سختت میشه در ضمن هیچ دوستندارم آقایی توی تایپکهام حضور داشته باشه یا در خواست دوستی بده پس ورود اقایان ممنوع


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731
2740

تااازه مشکل حسی هم داشت اینو وقتی فهمیدم ک یکسالش بود و دستش سوخت بدم سوخت پوستش آویزون شد اصلا خیلی بد سوخت بچم  اما فقط یکی دوتا نق نق کرد بعدم گرفت خوابید  

 ایراندختم،همواره دست در دست رنج و سختی و سردرگمی.... بدتراز رنج و سختی بود سردرگمی ‌....ک الحمدلله ب آرامش رسیدم، راه های زیادی رو رفتم راههای بعضا خطرناک با خیلیا همنشین شدم و عمرم رو باختم بد بودم بدحجابو بی دین بودم ، ب خودم میگفتم امروزی و روشن فکر!....اما انگار یکی نگرانم بود انگار یکی برام دعا میکرد توی خلوت خودش  ...... انگار معجزه شد از سرگردانی نجات پیدا کردم و برگشتم ب آغوش امن خالق دیگه دلم نمیخواد روشن فکر باشم تو تایپکهای من از زندگیم میخونی از گذشته و حال و آرزوهای آینده ام از مباحث مذهبی ک دوستشون دارم از آقای غریبم از امام زمانم پس اگر حوصله اش رو نداری نیا و نخون و توهین نکن چون جوابت رو نمیدم و سختت میشه در ضمن هیچ دوستندارم آقایی توی تایپکهام حضور داشته باشه یا در خواست دوستی بده پس ورود اقایان ممنوع
پس چطور شیرش میدادی ومراقبت میکردی

شیرخشکی بود بغل رو دوست نداشت دست و پا ک گرفت قشنگ خودشو کمونی میکرد و مینداخت پایین بزرگتر ک شد با دستاش هل میداد ک بغلش نگیرم

 ایراندختم،همواره دست در دست رنج و سختی و سردرگمی.... بدتراز رنج و سختی بود سردرگمی ‌....ک الحمدلله ب آرامش رسیدم، راه های زیادی رو رفتم راههای بعضا خطرناک با خیلیا همنشین شدم و عمرم رو باختم بد بودم بدحجابو بی دین بودم ، ب خودم میگفتم امروزی و روشن فکر!....اما انگار یکی نگرانم بود انگار یکی برام دعا میکرد توی خلوت خودش  ...... انگار معجزه شد از سرگردانی نجات پیدا کردم و برگشتم ب آغوش امن خالق دیگه دلم نمیخواد روشن فکر باشم تو تایپکهای من از زندگیم میخونی از گذشته و حال و آرزوهای آینده ام از مباحث مذهبی ک دوستشون دارم از آقای غریبم از امام زمانم پس اگر حوصله اش رو نداری نیا و نخون و توهین نکن چون جوابت رو نمیدم و سختت میشه در ضمن هیچ دوستندارم آقایی توی تایپکهام حضور داشته باشه یا در خواست دوستی بده پس ورود اقایان ممنوع
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز