پسری که دوسال باهاش تو رابطه ای
شرایط اون
۲۷ سالشه
تک فرزنده
شغلش آزاده ودرآمدش ثابت نیست ولی خب حداقل درآمدش بالا ۱۰۰ تومنه کلا از لحاظ مالی اوکیه
اخلاقش خوبه ، خیلی مهربونه ، متعهده من تو دوران دوستی هیچ چیز خاصی ازش ندیدم حتی ریززز ترین چیزهارو به من میگه طوری که گاهی حس میکنم اگه نگه و من تا این حد اگاه نباشم راحت ترم
تنها اخلاق بدی که داره اینه که وحشتناک لجبازه یعنی اگه یک چیزی بگه امکان نداره ول کنه و بتونی قانعش کنی
از چهارماه بعد دوستیمون چندین بار حرف ازدواج وجدی شدن رابطه رو زد که من خیلی گارد داشتم و عصبی میشدم میگفتم من زیر ۲۶ سالگی ازدواج نمیکنم حتی فکرش رو هم نکن
و اما من
۲۲ سالمه
دانشجوعم
یک شغل کوچیک دانشجویی دارم
وضع مالی خانوادم خوبه ولی از اون ها خیلییی پایین تریم
از لحاظ روحی روانی هم داغونم تو این خانواده احساس افسردگی دارم و افسرده هستم واقعا
هیچوقت و هیچوقت مسائل خانوادگیم رو بروز نمیدم البته از درون داغونم
و از ازدواج متنفر بودم و هستم ولی زیر فشار خانواده دارم تمایل به ازدواجپیدا می کنم و اینه که من رو می ترسونه از اینکه پشیمون شم