پدرم رستوران داره ،مادرم هم زیاد میره اونجاوکمک میکنه ،چندروز پیش دایی ام اینا رفته بودن رستوران پدرم برای مهمونی طور ،خلاصه من زنگزدم مادرم شام واسم کباب با برنج آورد بعد وقتیکه آورد گفت که ما به زنداییت اینا شام تعارف نکردیم حالا میرن پشت سرمون میگن که ما خسیسیم ،والا من خودمم اونجا شاغلم کباب نمیخورم ،خلاصه میگن دروغگو کم حافظه میشه دیشب مامانم تو حرفاش گفت ک اونشب داییم اینا رو شام نگه داشتن و کباب دادن بهشون ،خیلی دلخورشدم که مادرم چرا اینو پنهون میکرد بمن چه اصلا ،بعدم حرف اونروز تیکه به من بوده ک میگفته اره من خودم کباب نمیخورم ،کلا مامانم ازچشمم افتاد و دلم شکست