همین دختری که بهت گفتم خدا سر شاهده باورت نمیشه طوری بود آرزو میکردم دخترم مثل اون شه
آخرین بار که دیدمش دو سال پیش بود خواب بودیم بخدا ی جوری داد زد صداش دو رگه بعد با گریهههه
ما فکر کردیم مادربزرگمونه ولی این بیچاره انگار داشت جونش از بدنش در میومد
یا خوابیده بود اینو بجون بچه هام با چشم خودم دیدم بیدار شد گفت مامان بهم میگن به مامانت بگو موهاش و درست کنه من کلا اون چند روز دیوونه شده بودم
خانوادش میگفتن اینقدر سریع حالش بد شد که نفهمیدن چیشد