عنوان
از صبح دارم غذا برای کارگر ها درست میکنم بعد شوهرم زنگ زده ک مرغا فلان چیز تموم نکنی ک فردام هستن
1260 بازدید
|
74 پست
مادرش مریضه برده دکتر ی شهر دور داریم مغازه درست میکنیم بیست روزه من کارم شده اشپزی برای چندین نفر صبحانه و چای و ناهار و میوه عصر و اینا مدام دارم ظرف میشورم و جمع میکنم زنگ زده ک فردا هم هستن خودش نیست گفتم مرغ نیست تخم مرغ هم نیست برای صبحانه نوشابه هم نداریم میگه تو مرررررغارو چیکار کردی گفتم بسته بندی ک کردی. کم بود کل مرغ دو وعده شد برای سه نفر ی تیکه دیگ مونده دادو بیداد راه انداخته ک چرا زیاد پختی توقع داره من غذا نخورم لابد. منم نخوردم چون کم بود میگه چهارتا تخم مرغ ک داشتیم جرعت نکردم بگم دیروز منو بچه دوتاشو خوردیم گفتم از پشت گوشی شاید بکشتم گفتم دو تا هس جالم ازش بهم میخوره مرتیکه خسیس به جای اینکه من عصبانی باشم ک جونی برام نمونده اون ازونجا دو دوتا چهارتا میکنه ک پول خرج نکنه
