خیلی رک گو شدم وحشتناک. اصلا مغزم کار نمیکنه؟ برای صبوری سریع پاسخ میدم میترسم با این اوضاع از چشم همه کم کم بیفتم .مثلا بچه داریم داشت تمام زندگیمو کشوها و کمدها رو تخلیه میکرد جاریمم هیچی نمیگفت بهش اومدیم چه وضعشه این چیست حالیش نیست تو که وابسته باید اینو جمع کنی لال موندی.یا مادر شوهرم موقع میزارم ها و امتحانات بلند شو تشریف فرما شده خونمون به دره گفتم دیوار بشنوه بهش فهماندم تایم ورودشان بد بوده آخه میاد ۲هفته میمونه خونمون.من الان میخوام با بچه کار کنم این واقعا برام مزاحمه. یا الان چند وقته دوست بشم میاد خونمون و همش گوشی بازی کالاف میکنن دارم از کوره در میام پاسخ بدم آخه دخترم نه به درساش می رسه نه به کاراش.دارم کم کم عصبی میشم یه چی به رفیقش بگم فقط دارم تحمل میکنم ...یا خواهر شوهرم خیلی تیکه می ندازه و حرف مفت میزنه چند وقته به سرم زده برم جوابشو بدم دیگه کافیه ..خیلی زبانم عجول شده و حوصله بسیار کم چکار کنم