سلام
من با یه پسره اشنا شدم محل کارم
هر دو تحصیلکرده هستیم هر دو هم ۳۲
من شغل و تحصیلاتمم خوبه ( نمیتونم اینجا بگم)
این پسره مهندسه استخدام پالایشگاهه نفته
من مرکز استانم ایشونم یکی از شهرستانهای داخل استان
یه بار سر یه موضوعی بحثمون شد و به من گفت که خانوادم و زن داداشام و... همه قلب من هستند و برام مهمه هستن و..
( من توهینی بهشون نکردما کلا بحثمون چیز دیگه ای بود )
بعد گفت ما رسممون اینجوریه که عید همه باید بیان باغ پدری و هر هفته باید ب داداش خواهرا سر بزنیم و..
از این خانواده هایی ک زیاد رفت و امد دارن
منم حقیقتا خوشم نیومد ولی خب واکنشی بدی هم نشون ندادم و گفت ان شالله جمعتون پایدار باشه
اون پسره هم در جواب گفت خداحافظ
دوباره فرداش پیام داد من جواب ندادم
سه چهاربار دیگه پیام زنگ ک بیا باهم حرف بزنیم من جواب ندادم
دوباره امروز پیام ک بیام حرف بزنیم
زنگ زده دوباره داره حرفای قبلشو تکرار میکنه
که تو باید بشی عروس ما ، رفت امد هم با داداشای من داشته باشی 😐😶
چیکار کنم از شرش راحت شم ؟؟؟؟؟
(اینم بگم باباش وضع مالیش خوبه حمایت مالی هم میکنه
خودش هم خونه ماشین داره
گفت عروسی میگیرم ماه عسل هم میبرم )
ولی متاسفانه فرهنگا بهم نمیخوره !!