همسایمون بودن الان تو یه اپارتمانیم
من هنوز مجردم وایشون ازدواج کرده توهمین ساختمون خونه مال خودشه وضعش خوبه خیلی خیلی پشیمونم
ایکاش زمان برگرده عقب زنش بشم
چرا اونجا چشام کور بود و ازش بدم میومد و فورا ردش کردم
الان تو ذهنم هرچی دلیل میارم قانع نمیشم هم چون جلو چشمم هستن و مستقل زندگی میکنن من هیچ ازادی ندارم
ارامش ندارم خونه پدری
ایا کسی مثل من بوده
یکم دلداریم بدید دوستای خوبم