چند ماه پیش خواهرشوهرم اینارو دعوت کردم پسرش گف این بار خوب غذا درست کردی اولین بار عین غذای پادگان بود مامانش خندید
دیشب دختر اون یکی خواهرشوهرن اومده بود ماکارونی گذاشته بودم واسه خودمون اینم سرزده اومده بود مامانش زنگ زد چیکار میکنین گفت زندایی جوجه کشیده داریم اونو میخوریم با مسخره گف خیلی ناراحت شدم
اونروزهم خوهرشوهرم جاریمو مسخره میکرد که یه قیمه گذاشته بود بالا آوردیم به زور خوردیم همه هم میخندیدن
کلا به نظر من مهمونی بری زهرمار هم بپزه نباید حرفش رو از این خونه به اون خونه ببری