من یه حاجتی دارم ۳ ساله مستجاب نمیشه
و ۳ ماهه که با خواهر بزرگم قهرم
دو شب پیش دیدم تو فرودگاه شهرم هستم و رسیدم مقصد که فقط همون خواهرم اومده اونجا و تا منو دید سریع دستمو گرفت برد سمت یه اتاقی تو همون فرودگاه و گفت اینجا یه مردی هست که میگن هر کی به چشماش نگاه کنه و دعا کنه حاجتشو بخواد اون بهش میده چشمای اون آدم قدرت خاصی دارن
رفتیم تو اتاق مرده پشتش به من بود (قد متوسط موی کم حجم و صورت گردی داشت، یه روپوش بلند آبی نفتی و شلوار ست پوشیده بود لباس کار بود فکر کنم) وقتی دید ما وارد اتاق شدیم برگشت و با لبخند نگاهم کرد
منم زوم شدم رو چشاش ببینم چه جوریه
دیدم مردمک کاملا عادی و مشکی داره ولی قسمت سفیدی چشمش سبزه 😰
حس بدی نداشتم نترسیدم تا خواستم دهن باز کنم بگم لطفأ برا حاجت فلانم کمک کنید انگار ذهنمو خوند و لبخندش بیشتر شد و با اشاره دست به من گفت ک برو حل میشه
اصلا حرف نزد
هیچ حسی تو خواب نداشتم گیج شدم