سر یه کباس بودیم خصوصی بود کلاسمون اون موقع درس میخوندیم استادمون کلن یه چیزی یاد نمیگرفتمی بهت میگفت اسکل یا در این حد منم خندم میگرفت بی اختیار اونم گفت اگه دوباره گفت نخد از شانسم اینبار استادمو به ادن گفت به مخض گفتن خندم گرفت خندیدم اونم نارحت شد خجالت کشید ولی بعدش از دلش دراوردم
توی کافی شاپ ترکش کردم بدون اینکه خبر داشته باشه(رفته بود سفارشارو از طبقه بالا بیاره)اونم بخاطر یه سوتفاهم! خیلی خجالت کشیده بود جلوی کارکنای اونجا! بعد از چهار سال هنوز که هنوزه پاشو توی اون کافی شاپ نمیذاره،با اینکه تمام کارکنان اونجا عوض شدن
از خودم حالم به هم میخوره وقتی یادش میافتم😔
یک دختر دیگه روش کراش بود عیبش به اون دختر گفتم که نره سمتش
هدفم غیبت پشت سرش نبود فقط می خواستم برای خودم باشه
اون دختر هم رفت گذاشت کف دست عشقم و به جاش از چشم اون افتادم
بعدش که فهمیدم کارم اشتباه بوده از شدتی که دلش شکستم خودم به گریه افتادم
ای کاش فهمیده باشه من نیت بدی نداشتم فقط یک لحظه عشق بهم فرمان درست فکر کردن رو نداد
بهش گفتم ازت متنفرم
اون دل من را شکست و رفت
