من از پدر شانس نداشتم همیشه دنبال زن مردم بود و زن گرفتن و بچه ساختن
من پدرم سه تا زن گرفت
یکیش مرد
دوتا زندن که یکیش مامان خودمه
پدرم خیلی پول دار بوده تقریبا بیست سال پیش
که همشو خرج مردم و زن گرفتن میکرده اما شکم ما به نون خشک هم سیر نبود
حتی مامانم تعریف میکنه میگه رو در یبار نوشته بوده نامرد باشه کسی که امروز از در خونه من بدون ناهار خوردن رد میشه
بلاخره همه رو خرج مردم کرد و مارو سرگردون
خب حالا ما موندیم و نه خواهر برادر از سه زن
همه مال و اموالش تموم شد که رسیدیم به خونه اجاره ای نشستن اونم همه ماها تو یه خونه
یروز بابام تصادف کرد و فلج شد از چهار دست و پا
شصت میلیون دیه اش شد که بیست تومنشو برا خرج خود بابام نکهداشتن و بقیشو سر زن و بچه تقسیم کردن
پنج سال همینجور فلج زنده بود زن بابام گفت من نمیتونم ازش مراقبت کنم و موند رو دوش مامانم که باید هر روز مای بیبی شو عوض کنه سند وصل کنه خدایشش پنج سال خیلی بود که فوت کرد از اونجایی که مارو بدبخت و آواره کرد تو بچگی هیچ وقت نبخشیدمش و حتی نمیگم خدا رحمتت کنه بابا
حالا رسیدیم به مامانم هستید بگم اگر نیستید نزارم