حالا آبجی متاهلم گیر داده بود چرا شوهرت اینطوری کرد گفتم تو چیکار داری چرا دخالت میکنی خودش زنگ زد معذرت خواهی کرد دیگه مگه من به رابطه تو و شوهرت با مامان اینا کاری دارم چرا منو از چشم بابا و مامان اینا میندازی خدارو خوش میاد
بچه ها من و شوهرم به شدت دستمون خالیع خونمون پنجاه متره اجاره هست با ماشین پیکان که ماشین قدیمی پدر شوهرمه دستمون و کلا سرمایه ما چندتا تا گوساله هست که شوهرم با وام خریده و بابام گفت بخر بیوفت جلو
اما آبجیم به شدت وضعشون خوبه و همچیزش برای خودشه من تا حالا حسودی نکردم بخدا جزو ثروتمندای اینجا هستن یعالمه زمین کشاورزی دارن
طوری پولدار هستن که همجا آشنا دارن
بعد من به آبجیم گفتم دخالت نکن ناراحت شده من دو سه باز زنگ زدم سرد حرف زد و باز زنگ زد دیروز پریروز جواب نداد
با این که من تقصیری نداشتم
واقعا متاسفم براش یسری هم دوران نامزدی تولد گرفتم برای شوهرم انقدر بدش میومد انگار مثلا مامان بابام براش تولد گرفتن درحالی که من خودم گرفته بودم طوری بدش میومد همه فهمیدن