من تو اشپزی و دیزاین کارم عالیه
یعنی رفتم کلاسش..
خونه مادرشوهرم مهمونی باشه دسر وپیش غذا رو من درست میکنم تو کل فاپیل دست پختم معروفه
حالا مهمونی مادرشوهرم بوده مامان جاریمم دعوت بوده خامه دوست نداده
جاریم عین وحشیا اومد تو با داد گفت حق ندارین دسر با خامه درست کنین ننه من نمیتونه اینجا دسر بخوره دروغ میگه مثل چی.... هر سری واسه اون یه چیز جدا درست میکردیم
حق ندارین گره بزنین به غذا منم بدم اومد گفتم دست به چیزی نمیزنم
هستین بقیه شو بگم؟؟
اره بگو
چ وحشیه جاریت
آره بگو
بگو
نه نیستیم نگو
..
قطع ارتباط نکن ولی دیگه دست به هیچی نزن.
من کوفته دوست ندارم
دید من باهاش حرف نمیزنم دست به سیاه سفیدم نزدم
برگشته گفته دل من شکسته از این به بعد بیاین خونه فقط کوفته میزارم جلوتون
کسی هم‌نزد تو دهنش اما مادرشوهر و پدرشوهرم گفتن تو دسرتو درست کن به اون توجه نکن
اما ددست نکردم ولی مجبورا به خواهش مادرشوهرم باهاش حرف زدم
میخوام از این به بعد دعوت کنه خونش دیگه نرم
من از اونهایی هستم که هر چقدر کارم عالی باشه، کسی دیگه پیش قدم بشه میکشم کنار. مثل مهمون میشینم سر سفره تمام
اصلا حوصله دیزاین و... سفره دیگران ندارم. فقط خودم
نه نمیرم با جاری صمیمیتی ندارم اینجوری باهام حررف بزنه
