سلام
برادر شوهر عممم(اسم مستعار امید باشه) خواستگارمه برای اشنایی بیشتر باهم در ارتباطیم خود پسر خواست ک عممم ندونه درحال حاضر فقط خانواده ی خودم میدونن
خلاصه بخاطره ی سری مسائل کاری امید شبا برای خواب میره خونه عمم(مادر پدرش ی شهر خیلی دورن و اینم برای کار تو شهر عمم هستن اینم بگم ک عمم بخاطر منفعت خودش نمیذاره ی خونه ی جدا بگیره همه ی خرجو خوراک خونه روهم همین امید میده)
ما الان تقریبا ی دو هفته ای میشه ک باهم درارتباطیم
عممم انقدر فضوله و بهش فشار اومده ک دیروز زنگ زده به من ک نکنه دوست دختر پنهانیه امید تویی!
گفتم ن والا من خبری ندارم دقیقا بعد اینکه من قطع کردم
برداشته به دختر فامیل شوهرش پیام داده ک امید گفته با تو رابطه دارع! این دختره هم زنگ زد به امید هرچی از دهتش دراومد بار این بدبخت کرده
الانم عمم دیده هوا پسه خودشو زده به غشو ضعف تو بیمارستاننن
واقعا موندم چی بگم
شما باشین چیکار میکنین؟!
اینم بگم امید ی خونه مجردی گرفتع واسه خودش اما به زورو عشو ضعفو اینا مجبورش کردن پسش بده تا زنگ زده به مادرشوهرش ک پسرت با ابن کارش داره ابرومو میبره😐😐😐
