امروزاول صبح پارک نشسته بودم ویکم حالم خوب نبود.
توحال خودم بودم که یهویه خانم پیراومدن وهی بزورنون بربری تعارف کردن ومن تشکرکردم وبرنداشتم ویه لحظه حس این اومدسراغم که نکنه فک کرده من گدام😂😐
هی اصرارکه بردارنون من برنداشتم.
بعداخرسربدون اجازه شالموسرم انداخت گفت حیفه یکی ببینه موهای قشنگتو😐ورفت.