جریان از این قراره که مادرم هر اخر هفته با ماشینش میره دنبال خالم و مامانبزرگم میبرتشون بیرون میگردونه ، گاهی میان خونه ما، گاهی از همونجا میبرتشون خونشون
حالا پنج شنبه رفته دنبالشون خالم اومده پایین گفته این هفته نمیایم، هفته بعدم مهمون داریم
با یه لحن بدی گفته ، طوری که مامانم ناراحت شده سریع گازشو گرفته اومده
این خالم کلا آدم بدجنسیه، از همون اول نمک نشناس بود
چند باریم از مامانم پیش برادرم بد گفته
شبش زنگ زد به مامانم باهاش حرف زد و یه جوری دلجویی کرد
خدا میدونه مامانم غیر از لطف و محبت بهشون هیچ کاری نکرده ، هروقت کاری داشته باشه خالم ، مامانم میره براش انجام میده مریض میشه سوپ میپزه میبره براش ، آب هویج میبره
منتی نیس ، چون بلخره مامانم میگه همه اینارو برای مامانبزرگ انجام میده
ولی خب من ناراحت شدم راستش
چون من رو مامانم خیلییی حساسم، اینو همه هم میدونن
حالا منم میخوام رفتارمو باهاش تغیر بدم ، زنگ زد جواب ندم ، دیدمش دیگه مثله قبل باهاش رفتار نکنم
همیشه میگفتم میخندیدم ولی دیگه نمیخوام باهاش اینطوری باشم
هرچقدرم به مامانم میگم کم بهش محبت کن ، گوش نمیده
الان عصبانیم ، نمیدونم کاری که دارم میکنم درسته یا غلط
خواهش میکنم خواهرانه راهنماییم کنید چیکار کنم