بچه ها من قبلاً داستان ازدواجم رو توی یکی از تاپیکام نوشتم، ۱۲ سال پیش یه خواستگار از فامیل داشتم که در شرف ازدواج یه هو جا زد و با یکی دیگه ازدواج کرد ، یکسال بعدش من با همسرم ازدواج کردم و خداروشکر زندگی خوبی داریم و همسرم از هر لحاظ خیلی سرتر از این آقاس،(من دوتا بچه دارم و اون آقا هم یه بچه دارن) امروز بعد ۱۲ سال توی مراسم خاکسپاری یکی از اقوام دیدمش یه لحظه که همسرم رفت ماشینو بیاره و تنها شدیم یه هو گفت جیگرتو بخورم 😑، من هنوز عاشقتم، بیا با هم دوست بشیم😤 ، بهش گفتم خیلی بیشعوری ، گفتم دلم برای زنت میسوزه مرتیکه هول، گفتم من عاشق همسرمم و لطفاً احترام خودتو نگهدار، حالا از وقتی اومدم خونه حالم خیلی بده، خیلی حس بدی دارم همش فکر میکنم به همسرم خیانت کردم 🥺، مخم داره سوت میکشه، میترسم شماره تلفنمو از گوشی مادرش برداره و مزاحم بشه
ببین نظرات اینجا خیلی خوبه ها ولی تهش ادم نیاز داره یه ادم متخصص بهش بگه چیکار کنه. من خودم هربار مساله اینجوری برام پیش میاد میرم سراغ دکترساینا. بیا اینم لینکش بعد تازه خیالمم راحته که اگر مشکلم حل نشه پولمو کامل برمیگردونن.