من پدرم کارگر بود فرزند اخر خانواده بودم واقعا شرایط مالی خوبی نداشتیم داییم خودش و زنش مدیر مدرسه بودن فقط دوتا بچه داشتن دخترداییم همسن من بود همیشه من رو با اون مقایسه میکردن همیشه اونو میزدن تو سرم حتی عروسکاشو😐من ازدواج کردم کلیم واسه کار تلاش کردم نشد بازم اونو زدن تو سرم حالا اون اموزگارس قبول شده بازم میزننش تو سرم اینقد اعصابمو بهم ریختن سر دخترم کلی داد زدم اخه اون گنااش چی بود ار همشون متنفرم
ببین نظرات اینجا خیلی خوبه ها ولی تهش ادم نیاز داره یه ادم متخصص بهش بگه چیکار کنه. من خودم هربار مساله اینجوری برام پیش میاد میرم سراغ دکترساینا. بیا اینم لینکش بعد تازه خیالمم راحته که اگر مشکلم حل نشه پولمو کامل برمیگردونن.
قطع رابطه م با خیلیاشون بازم اینکارو کردن اینقد دلم گرفته من خودم کلی واسه دختر داییم دعا کردم خیلی دلشون سیاهه دورادور گفتم فلانی از حسودی میترکه الان
اره بیچاره بخاطر من با خواهرم دعوا کرد اینهمه منو شکستن زخمامو خوب کرد اما الان نمیتونم بهش بگم امروز محل کار دستش شکسته از یه ور غصه اون از یه ور متلک بقیه
حالا خداروشکر که شوهر خوب گیرت اومد همین که شوهرت پشتته بسه دیگه بقیه مهم نیستن
میدونی سختیام میاد جلو چشم اون رفت دانشگاه ازاد با پول داییم من با پول خودم با هزار بدبختی رفتم پیام نور صد بار طعنه زدن بهم اون کلا به این کتر نیاز نداره گفت از بی حوصلگب میخوام برم داییم براش ۲۰۶ گرفته هیچ نیازی نداره
خیلی دلم شکسته واقعا حق ندارن وقتی دیدن من پدرم از پس مخارج بر نمیومد بخدا یادم میفته حتی واسه ثبت نام کنکور پول نداشتم گریه کردم خیلی تلاش کردم جنگیدم پارسالم قبول شدم دعوت به مصاحبه نشدم