همونطور ک طبق معمول داشتیم در مورد مهاجرت خیالیمون ب کانادا حرف میزدیم
وسط حرف زدنامون خیلی جدی برگشت گفت چقد طول میکشه تا برات دعوت نامه بفرستی بیایی پیشم ...
و در جواب همونطور ک با چشم هایی ک اشک درشون حلقه زده بود
گفتم
تو برو فقط برو
اصن رفتی پشت سرتم نگاه نکن
اصن یادت نباشه ک زن و بچه داری فقط برو
و اونم اصرار اصرار ک ن من میخام برات دعوت نامه بفرستم حتما بیای پیشم
گفتم تو فقط دعوت نامه بفرست من پارش میکنم
اصن بفرستی ی دختر کج و کوله پیدا میکنم جای خودم میفرستم
تو بیایی فرودگاه برا استقبال
یهو می بینی ی دختره دیگه ب جای من امده ....
خلاصه ک ی دعوا و بحث دیگه پیش امد سر نرفتن من خخخخ