داشتیم حرف میزدیم بعد دختر جمع گفت بیا بریم بخوابیم
(من یمدت پیش عمل چشم انجام دادم و یکم پلکم پف کرده نمیزاره چشم کامل باز شه) معلومه قشنگ خسته ای چشمت کوچیک شده ماامان ببین چقد خستس چشماش کوچیک شده
درسته خبر نداشتن ولی اینک چندبار تکرار کرد واقعا اذیتم کرد
هیچی نگفتم خندیدم اره خستم دیشب دیر خوابیدم
ولی مامانم قشنگ چشماش اشکی شد یه ثانیه
هوف بابا دختر فهمید مثل اینک چون صداش کرد تو اتاق ولی خیلی به خودم روحیه داده بودم که اره چشم تغییر نکرده ولی با یه حرف انگار تخریب شد الان همجا عینک افتابی میزنم