با فامیلایه شوهرم رفته بودیم بیرون بعد من اصلا اهل م شرو ب خودن نیستم حالم بهم میخوره بالا میارم . زناشون داشتن میخوردن
شوهرم گفت توام بخور منم متنفرم همه شون میگفت اه چیه پایه نیستی حال آدمو میگیری بخور بهمون بچسبه
شوهرمم هی میگفت پایه جمع باش من بدم میاد تو جمع اینجوری میکنی .....
مجبور شدم بخاطر شوهرم بخورم 😔🤮
ولی عذاب وجدان گرفتم
من همیشه با خدا حرف میزنم حرف دلمو فقط فقط به خدا میگم . یعنی دیگه از چشم خدا افتادم .؟