نمیدونم منو یادتون میاد یا نه تاپیک هایی در مورد شوهرم گفتم ، بلاخره ساعت ۵ صب اومدم خونه ، وقتی درو واکرد اومد تو بیشتر بغض کردم بیشتر گریم گرفت نزدیک چل دقیقه جلو در بغلش کردم و گریه کردم 💔😭 خودشم خیلی ناراحت شده بود فک کنم میخاس گریه کنه به روی خودش نمیاورد 😂🤦🏼♀️ اینجوری نمیتونم ادامه بدم باید یه راهی باشع برای جلوگیری ازش ، میشه شما کمکم کنید ، اگر خاستید تاپیک ها قبلیم گفتم جریان چیه ، خیلی عاشق بودن سخته ، دیشب دنیا برای من جهنم بود ، این ک کسی ک حس میکنی نیمی از وجودته ، ممکنه اتفاقی براش بیفته ، امیدوارم هیچ وقت همچین دردیرو نکشید خیلی عذاب اوره ، توی اتیش بسوزی درد کمتری داره ، لطفاً عاشق نشید بدبخت نکنید خودتونو😂😂 مرتیکه میره دنبال کارای خودش من دارم اینجا دق میکنم 😂😂
اگه شما جای من بودین چیکار میکردین ک این وضعیت تموم شع ؟!