من ی دوماهی خونه نبودم زیاد میرفتم بیرون
بعد مامانمو ی جا از فامیلای مادرشوهرم دیدن گفتن دخترت حامله آس گفته ن نیست و فلان.. گفته چرا من از ی جا موثق شنیدم...
چون میخاسته بدونه من کجا میرفتم ی دستی زده بهش ک اون بگ ن حامله نیستم فلان کارو میکنه خیلی سخته زیرنظر یکی تو ی ساختمون باشی و سخت تر ازتون اینه همه میدونن تو زیرنظر یکی هستی مثلاً مادرت کمتر میاد خونت و خیلی چیزای دیگ
مردم محلو هی میفرسته از مامانم فضولی کنن
آخه ب اون چ ربطی داره من کجامیرم چیکارمیکنم ...
شوهرمم هیچی تو جیبش نیس از اینجا بریم...