اره به شدت یه خانمی بود از آشنایان به شدت دور یه روز تو تصادف فوت کرد
چند سال اول ازدواجشان یادم یه لباس می پوشید
تو عزا عروسی عید مهمونی سه دست لباس خدا شاهده
حتی در یخچالش خراب بود هر روز بلندش میکرد دوباره جاش می زد
این داستان برای قدیم هیچ زنی اینجوری الان زندگی نمی کنه
تا اینکه با صبوری و پول جمع کردن این بنده خدا خونه خریدن همه چی داشت خوب می شد شش ماه بعدسش این بیچاره تو تصادف فوت کرد