یه بار با پسر و همسرم رفتیم خرید تو فروشگاه رفاه
پسرمو گذاشتم تو سبد چرخدستی
موقع خرید شوهرم تمام وسایل رو گذاشت جلو صندوقدار که حساب کنه فقط پسرم هنوز تو چرخدستی بود
صندوقدار گفت یه چیز دیگه بر دارین که مثلا حسابتون بشه یک میلیون جز قرعه کشی باشین
شوهرم رفت بر داره دیدم دیر کرد منم گفتم برم صداش کنه
خداش شاهده دو قدم از چرخ دستی دور نشده بودم هنوز،یهو برگشتم دیدم چرخ دستی و پسرم نیستن
فقط خدا خیر پسرم بده اینقدر جیغ هاش تیز بود همیشه،اینجا بدردم خورد دیدم تو این شلوغی وحشتناک صدای جیغ پسرم اومد
یه خانمه چرخ دستی رو برداشته بود داشت میرفت
ولی میرفت طرف جنس مغازه (نه بیرون)
رفتم کلییییی دعوای خانمه کردم هیچی نمیگفت