بله خیلی راوی ازدواج موسسه های همسر یابی بسیج همه ما سپردم حتی سایتهای همسریابی ثبت نام کردم حتی مدتی گفتم دوست یابی مجازی شرکت کنم همه دنبال رابطه بودن خیلی تلاش کردم انگار به اینا نیست انگار باید بشه میشه حتی یه دیدار اتفاقی من 24 ساله تو جامعه بودم روابط عمومی خوب داوطلبانه خیریه کار میکنم موسسات داوطلبانه کار میکنم نمیشه با اینکه همه میگن تو همه کی تمومی خوشگلی همه آرزو دارن بات ازدواج کنن دریغ
من عزت نفس ندارم هیچی از بس زدن تو سرم له شدم خودم هم خودم را نمیخام دارم چندبار نامزد شدیم بعد اونا منصرف شدن یکی بعد یه سال یکی بعد دو سال یکی بعد سه سال به بهانه های الکی حتی مهریه نخواستم طرف کار درست نداشت تحصیلات نداشت قبولش کردم بازم مادرش نداشت
رو عزت نفستون کار کنین حل میشه مطمئن باشین من خالم ۴۴ سالگی ازدواج کرد با یه دندونپزشک هیچکس تصورشم نمیکرد ازدواج کنه االان خدارو شکر زندگی فوق العاده خوبی داره ازدواجشم عاشقانه بود ناامید نباشین رو عزت نفس و حس ارزشمندی درونی خودتون کار کنین درست میشه
سرم نمیشد بله خیلی دیر فهمیدم مادرم وحشتناک هست کنترل گر وحشتناک حساب کن دانشجو بودم یه رژ لب بم دادن دخترا پیدا کرد اومد حراست نشان. داد گفت دخترم خراب شده رژ لب داره ما حتی تو خونه باید روسری داشته باشیم حجاب داشته باشیم بعد رژ لب برا دختر مجرد یعنی رابطه نامشروع داشتن اینقد مادر من سخت گیر بود
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
44 ثانیه پیش
46 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
