دلم دستاشو میخواد اما دستایی که به یکی خورده دیگه نه دلم بغلشو میخواد اما بغلی که وقتی با من بود یکی دیگم توش رفت نه
دلم عشقی که بهش داشتم میخواد...خیلی سخته چند سال تو بغلش و با گرفتن دستاش آروم بشی ولی بهت خیانت کنه الان من موندم و یه دنیا حسرت نمیگم دلم الان میخواد اینکارو کنم نه من دیگه بهش حسی ندارم ولی دلم عشق میخواد دلم آغوش میخواد از جنش عشق پاک بدون ذره ای هوس دلم یه مرد پاک میخواد که فقط منو ببینه...کاش این روزا یه خواب بود یهخواب وحشتناک و عشق من بهم پشت نمیکرد و همه چیزو خراب نمیکرد اونم با زنای متاهل از درد درد دل و دلسوزی و کمک وارد میشد و....دلم میخواست یه چیزایی فقط انحصار به من داشت مثل حرفتی عاشقونه عزیزم حتی خواستن عکس دستاش بغلش ...💔🥺😔🫠
آقایون درخواست ندین🤫تو با قلب ویرانه من چه کردی؟💔 نابودم کردی دیگه هیچی خوشحالم نمیکنه تو ب بچت هم خیانت کردی چون یه مادر شاد و خوشحال و با روحیه رو ازش گرفتی و یه مادر افسرده با حال بد بهش دادی....ازت نمیگذرم از همه زنای متاهلی که میدونستن زن داره ولی بازم باهاش بودن و خام حرفای قشنگش شدن ...توروخدا برای حال دل خرابم دعا کنید😔
شکر خدا در پناه حسینیم🌱 گذرم تا به در خانه ات افتاد حسین (ع) خانه آباد شدم خانه ات آباد حسین (ع) 🇵🇸القدس لنا 🇵🇸 لطفا برای بهبود حال روحیم صلوات بفرستید بهم بگید تا منم براتون حمد بخونم قشنگا
ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
آقایون درخواست ندین🤫تو با قلب ویرانه من چه کردی؟💔 نابودم کردی دیگه هیچی خوشحالم نمیکنه تو ب بچت هم خیانت کردی چون یه مادر شاد و خوشحال و با روحیه رو ازش گرفتی و یه مادر افسرده با حال بد بهش دادی....ازت نمیگذرم از همه زنای متاهلی که میدونستن زن داره ولی بازم باهاش بودن و خام حرفای قشنگش شدن ...توروخدا برای حال دل خرابم دعا کنید😔
ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…