خواهر شوهر مفت خور

اقد سرزده تو طول ماه میان خونه من که من هرلحظه باید امادگی پذیرایی از چندتا مهمون باید داشته باشم

دقیقا منم قبلا جواب نمیدادم گریه میکردم بعدش خودخوری میکردم کم کم رودرواسی گذاشتم کنار سعی کردم به جای اذیت کردن خودم حرف دلم بزنم بعدم من شوهرم باشه سکوت میکنم خودش جواب میده 

به مادر شوهرم گفتم ناراحت شدم ولی به شوهرم میگم داداشش هست بالاخره باید بهمه نظر خواهر بزرگش نسبت به زنش چیه خودش جوابش میده مادر شوهرم هم گفت ما خدایش تا درخونه خدا ازت راضی هستیم همیشه بچه هام دورهم جمع کردی همیشه میگم خدا بیامرزه پدرومادرش با این تربیت کردنشون

جواب پیامش ندادم به مادر شوهرم گفتم به داداشش گفتم خودشبا خواهرش صحبت کنه وقتی طرف میزبانش داداشش هست باید بفهمه نظر خواهرش نسبت به زنش چیه .حالا که من کاره ایی نیستم تو خونه داداشش پس خودش میدونه وداداشش

به مادرشوهرم گفتم به شوهرم میگم بچه هم نیست خواهر شوهرم که بگم کوچیکه ۵۱ سالشه همیشه احترام سنش دارم ولی این جور رفتارا بار اولش نیست باید حد خودش بفهمه. واقعا من تو زندگی هیچ کدومشون دخالت نمیکنم یا کوچکترین بی احترامی نمیکنم ولی احترام زیادی باعث شده توقعشون بالا بره وهر حرفی تو جمع بهم بزنن میدونم فردا شوهرم برخورد میکنه قبلش به مادر شوهرم گفتم نگه میون هم ریز بود

این خواهرشوهرم فقط سفره رنگی خونه داداشش دوست داره نه دلش برا داداشش تنگه نه بچش کسی که میگه ما کاری به خودت نداریم  کار یخچالت داریم کلید خونه روبده واقعا موندم چی بگم فقط به مادر شوهرم گفتم به شوهرم میگم .

من خسیس نیستم عزیزم منی که تو ایام عید دوتا ناهار ویه شام دعوتشون کردم وحسابی سفره رنگی پهن کردم این بماند وعوتی خونه من ماهی یه بار رسمی وتو طول ماه هرچندبار بیان من با بهترین غذاها وروی خوش حتی باداشتن بچه کوچیک با وجود اینکه شوهرم نیست محل کارش یه استان دیگه هست خودم باید خرید کنم دست تنها جلوشون دربیام از اون طرف همین خواهر شوهرم دوساله ما حتی برا عید دیدنی هم نتونستیم بریم خونش شوهرم چندبار گفت فلان موقع میاییم خونت گفت داداش ما نیستیم من خودم گفتم میخوام بیام خونتون با کمال پرویی گفت من غذااز ظهر به اندازهخودمون داریم گفتم برا شب نشینی میام گفت ما شبا زود میخوابم درصورتی که تا نصف شب فیلم ترکی نگاه میکنه مادر شوهرم حتی دعواش کرد گفت چقدر زحمت دادیم نه .مادر شوهرم وپدر شوهرم همیشه ازم تشکر میکنن که خانواده رو به هربهانه دورهم جمع میکنم همیشه میگه خدا بیامرزه پدرومادرت رو اگه بازم فکر میکنی من خسیسم حرفی ندارم

ندادم ولی به شوهرم گفتم به مادر شوهرم گفتم به شوهرم میگم که نگن میون هم ریز بود

زنده باشی عزیز دلم خدا نگهدار عزیزات باشه.به شوهرم گفتم فکر کردم باید درجریان باشع

خیلی بی چشم ورو هست منی که اینقدر احترامت میگذارم اینجوری برخورد میکنی حتی مادر شوهرم از کارش ناراحت شد گفت ما خیلی زحمت بهش میدیم خدا حلال کنه

چی بگم خواهر ببخشید ناراحت شدی تازه مادرشوهرم از دستش ناراحت شد منم گفتم به شوهرم میگم یه جوری صحبت کرد که انگار من تو خونه داداشش هیچ کارم وزندگی برا داداشش هست واختیارش هم دارن 

دیگه لازم شد تو سال جدید یه تغییر بدم خواهر باید با هرکسی مثل خودش برخورد کرد من تا الان هرکدوم میگفت دارم میام میگفتم بفرما قدمت سر چشم از حالا به بعد دیگه باهرکس مثل خودش به خدا اینقدر ناراحتم که هنوز خوابم نمیبره