خواهر شوهر مفت خور

اینا کاری ندارن شوهرم هست یا نه خداشاهده همش خونه ما پلاسن دخترم عصبی شده چشم دیدنشون نداره بارها بهشون گفته نیایین من درس دارم امتحان دارم اصلا به گوششون نمیره دختر خواهرشوهرم هم سن دخترمه به دخترم گفته اقد مامانم وخاله هام پست سر مامانت حرف میزنن که یه بار من بهشون گفتم خجالت بکشین این همه میرید خونه داییم زن دایی احترامتون میزارع شما همیشه پشت زن داییم حرف میزنید

من ارواح خاک مادرم پارسال تابستون خواستم برم خونش بعم گفت نیا سال ۱۴۰۱ که رفتم خونش دیگه نرفتم که نرفتم حتی عیدم نرفتم خونش زنگش زدم که به سرمیام گفت من دارم میرم حمام وقت بسیار یه روز دیگه بیا منم نرفتم ونمیرم

شما الان قضاوت کن من هیچ وقت جواب نمیدم شوهرم خودش همیشه با خانوادش درمورد این مسائل صحبت میکنه .خودش یه بار من تماس گرفتم گفتم میام خونت گفت من غذا از ظهر دارم به اندازه خودمون گفتم نه برا شب نشینی میام گفت ما شب زود میخوابیم هروقت خواستم تا دورموقع بیدار باشم زنگت میزنم بیا در صورتی که خودش میگفت من یه سریال ترکی نگاه میکنم تا ساعت دوازده ونیم بیداریم ،یه بار دیگه خواستم برم گفت من دارم میرم حمام هروقت امدم بیرون خبرت میدم بیا ساعت ۱۱شب پیام داده اخی یادم رفت برا عید خواستم برم گفت دارم میرم حمام وقت بسار برا عید دیدنی که من نرفتم یه بار مریض بودم خواست بیاد گفتم مریضم پشت سرم عروسی گرفت که گفته نیا مریضم که مادر شوهرم دعواش کرده بود که مریضه واقعا واصلا من یاد نمیدم کی یه استکان آب داغش خورده باشم پای سفرش که بماند بارها شوهرم کفته ابجی میخوایم بیاییم خونت با کمال پرویی گفته شرمنده ما نیستیم والانم داره از طرف من مهمون دعوت میکنه با این خرج گرون هفته ایی به شب یا ناهار خونم میان تک تک اینم که میگم ماهی یه بار میاد ماهی به بار مهمونی مفصل میان همشون ۲۴نفر ادم ببین خرج خونه من چقدره با بجه کوچیک مادر شوهرم میگه بچه ها میان خونت چون خوش مهمونی تازه بهم میگه وقتی میگن بیایییم قبول نکن خرج زیاده شبی هم مادر شوهرم گفت چقدر زحمت بنده خدا میدین این به اندازه کافی زحمت بهش میدین دیگه چه خبره

در صورتی که منو شوهرم زحمت به هیچ کدوم نمیدیم شوهرم میگه خرج زیاده من شوهرم یه استان دیگه سرکاره وقتی میان من خودم باید برم خرید باید اماده کنم اهل کمک دادن نیستن ویه جورایی احترام ومهمون نوازی من باعث شده توقعشون بالا بیاد که من وضیفمه هروقت خواستن بیان بگم اکی قدمتون سر چشم ولی خودشون نه من این دومین عیده که خونش نتونستم برم چون خودش گفته نیستم وقت بسیاره هنوزم فکرمیکنی من بی انصافی کردم؟البته مادر شوهرم وپدر شوهرم خیلی دوستم دارن واحترامم دارن همیشه دعا میکنه میگه بجه ها رو به هر بهانه دورهم جمع میکنی .

بی شعور شبم خراب کرد 

ا 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

اقد خسیسه اقد گرفته هست دوساله ما عید برا عید دیدنی هم نتونستیم بریم خونش چه برسه به سر سفرش بشینیم