ای خدا من از دست این مادرم دیگه دارم به مرگ فک میکنم
امروز اومد هزار تا حرف گفته باز
حداقل حرف بگه نمیسوزم حرف درست میکنه برام
زمانی ک مادرم دماغش رو عمل کرد من ۱۳سالم بود من رفتم یه روز توبیمارستان موندم جاش
امروز برگشته به من میگه تو ۶ سال پیش منو تو اتاق عمل گذاشتی با پسرا رفتی بیرون
میگم بهش حاجی حرف درست نکن من خوشم نمیاد اعصابم نمیکشه نفهمه
برگشتم میگم شما ک مادر عالی هستی من یک ماه هست کمرم بخاطر کتک هایی ک پدرم زده ناقص شده شما یه بار برگشتی به من بگی آیلین کمرت خوبه بهتر شده
برگشته به من میگه تو وقتی ۶ سالت بود مریض بودی من حامله بودم تو رو بردم اندوسکوپی
میگم اخه چه ربطی داره
شما بگین تو رو خدا شما تو بچگی مریض نشدین
این مادر من به نظر شما مریض نیست اخه ک چی بشه میزنین سر آدم وقتی یه کاری براش ۱۰ سال پیش کردین