2737
2734
عنوان

مادرشوهر

197 بازدید | 11 پست

شهرستان های اطراف

حالا اسم نمیارم دعوا نشه 

یه دختر و پسر با هم دوست بودن

خانواده پسر خیلی پولدار بودن

دختره از پسره خاستگاری میکنه

پسره بخاطر اینکه از شر دختره راحت بشه براش نقشه میکشه

به دختره میگه امشب بیا ویلامون 

پدر و مادرم میان اونجا با هم آشنا بشید 

دختره هم میگه باشه

پسره با دوستاش هماهنگ میکنه 

میگه امشب یه دختر میاد ویلا 

شما برید اونجا هر وقت اومد هر کاری دوست داشتین باهاش انجام بدین

شب که دختره میخاسته بره ویلا باباش مریض میشه 

باباش رو میبره بیمارستان 

تو بیمارستان زنگ میزنه به خواهر پسره 

به خواهر پسره میگه من امشب میخاستم برم ویلای شما

پدر و مادرت اونجان

ولی بابام حالش بد شد آوردمش بیمارستان 

شما برو ویلا به پدر و مادرت بگو من امشب نمیتونم بیام

خواهر پسره میگه باشه 

خواهر پسره بی خبر از نقشه داداشش میره ویلا که به پدر و مادرش خبر بده

دوستای پسره فکر کردن این همون دختره است 

نمیدونستن این خواهر دوستشونه 

اون دختره نیست 

خلاصه هزار جور بلا سرش میارن 

داداشش شب میاد ویلا میبینه عه این که خواهر خودشه 

پسره همونجا خودشو با اسلحه میکشه



ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2731
2738
مشکل داستان اونجایی که چرا خواهره به پدر و مادرش زنگ نزد...چجور نمیدونسته پدر و مادرش کجان...داستان ...

احتمالا پدر مادر پیر بودن دختره هم تو خونه خودش جدا زندگی میکرده دیگه گفته بزار با ماشین برم دنبالشون. ضمن اینکه گفته پولدارن لابد خونه شخصی داشتن

کنار همسر و فرزندم خوشبخترینم😘😘♥
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز